این میلیونها زنی که به زندگی روی میآورند ـ بخش دوم
اینسا دارای نیروی کار کمنظیری است. او قادر است روزی چهارده تا شانزده ساعت کار کند. از همان ساعات نخستین روز، وارد دفتر مختص بخش مرکزی کار در بین زنان میشود و پشت یک میز مینشیند. مطبوعات را میخواند، اطلاعیهها و گزارشهای رسیده را بررسی میکند، با بخشهای مختلف نامهنگاری میکند، بین آنها رابطه دایمی برقرار میکند، نمایندگان شهرستانها را پذیرا میشود، به تلفنها پاسخ میدهد، رهنمودها را ارائه میدهد و برنامهها را مشخص میکند، سخنرانیها، مقالهها، بروشورها را آماده مینماید، «صفحه کارگر زن» را مینویسد، در یک اثر کلاسیک مارکسیسم غور میکند، به یادداشتهای خود رجوع مینماید، به یک مدرسه برای ایراد سخنرانی میرود، در یک میتینگ یا یک نشست نمایندگان زن مداخله مینماید، بخشهای مربوط به زنان را در مسکو بازدید میکند، با دقت کامل زندگی حزب و فعالیت گروه کمونیست فرانسوی را پی میگیرد، انرژی لازم را در خود برای گردآوردن گروه کارگر زن مییابد تا به آنان بیاموزد چگونه تبلیغاتچیهای بسیار خوبی شوند….
گسترده کردن بیوقفه حوزهای که در آن انرژی انقلابی زحمتکشان میتواند کارایی داشته باشد و آن را به سطح بالاتری رساندن، کشاندن سایر گروههای اجتماعی در پشت سر شوراها، آموختن به هر یک از زنان خانهدار، براساس خواسته لنین، که مایل بود هر یک از آنها قادر باشد امور دولت را رهبری کند، ۷۰ میلیون زن روسی را که اکثریت آنان روستایی هستند به راه دموکراسی، به راه کمونیسم هدایت کردن، اینها مواردی هستند که جمهوری زحمتکشان را که هنوز به اندازه کافی استحکام نیافته و از هر سو مورد تهدید قرار گرفته است، شکستناپذیر میسازد. این راهی است که اینسا در پیش روی آنان میگذارد.
به کمک تمام وسایلی که در اختیار دارد، تمام تریبونهایی که در اختیارش قرار میدهند ـ اینسا صفحه «کارگر زن» را در پراودا و بیدنوتا (۶۳) در اختیار داشت ـ عمل خستگیناپذیری را در راستای نزدیک شدن کارگر زن و روستایی زن انجام میدهد. او دفاعیهای تحت عنوان «چرا من از قدرت شوراها دفاع میکنم؟» با سبکی به قدری مستقیم، با استدلالی به قدری قانعکننده، با لحنی به قدری متأثرکننده نوشت که این دفترچه مردمی تا ژرفای دهکدهها روح و قلب هزاران زن بیاعتناء و متخاصم را شیفته خود ساخت.
سرمایهداری گودالی که شهر و روستا را از یکدیگر جدا میسازد، ژرفتر کرد. این دیگر بر عهده سوسیالیسم است که آن را پر کند؛ باقیماندههای بردهداری و بهرهکشی را بزداید، به روستاییان زن مفهوم پایگاه حقوقی و اجتماعیشان را القاء کند، به آنها نشان دهد که فقط برای نگهداری غازها و چراندن گوسفندان، تمیز کردن آغل، دادن خوراک طیور و خوکها، جای حیوان باربر را در گاوآهن گرفتن، درست نشدهاند (۶۸ ـ م). بلکه آنان نیز حق تحصیل و بهره بردن از مزیتهای علم و دانش و پیشرفت، برخورداری از مراقبتهای پزشکی در زایشگاهها، تفریح، استراحت، پشتیبانی دولتی، کارهای کنترل، اداری و مدیریت در شوراها را دارند.
اینسا باز هم مینویسد: «کارگر زن در کارخانه باید به خواهرش در روستا نیز برسد. کارگران کشاورزی تا این لحظه تقریباً سازمانیافته نیستند. آنها از مراکز بزرگ فرهنگی جدا هستند و خود را از این مراکز دور نگه میدارند و خیلی کم با جنبش عمومی پرولتاریا دمخور میشوند. اگر مردان پرولتر زحمتکش روستاها در تاریکیها فرو رفتهاند، روستاییان زن بیش از آنها در تاریکیها غوطه میخورند.»
«کارگران زن در شهرها سازمان مییابند. کارگر زن در شهر خود را شهروند شوروی حس میکند که از کمال حقوق خود بهرهمند میشود؛ کارگران زن بهسوی کمونیسم میروند.»
«و خواهرانشان، روستاییان که با خاک کار میکنند، از حقوق تازه خود هیچ نمیدانند. و حتی اصول ابتدایی قانون کار زنان برای آنان در حد رمز و راز باقی مانده است.»
«کارگران زن در شهرها مهد کودک، کودکستان، نهارخوری برای کودکان خود درست کردهاند؛ آنان بیش از پیش در مدیریت کارخانهها و آتلیهها و کار عمومی شوراها مداخله میکنند.»
«روستاییان زن هنوز در فعالیت شورایی معمولی شرکت نمیکنند. تا این لحظه، در شرایط بسیار نامطلوبی که یادآور گذشته است، کار میکنند. آنان کمتر از روستاییان مرد قادر به مدیریت اقتصاد کشاورزی هستند. و این چیزی است که نباید ادامه پیدا کند.»
«پرولتر زن در کارخانه باید دست یاری بهسوی خواهر کمتر آموزش دیده، کمتر پیشرفته، پرولتر داس، دراز کند و او را با خود همراه نماید. کارگران زن شهرها میتوانند در این کار موفق شوند. از همین امروز، شمار کافی کارگر زن آگاه، شمار کمونیست فعال وجود دارد.»
«آنها باید بخشی از تلاش خود را به روستاها ببرند.»
«کارگران زن باید هر یکشنبه در دهکدهها دوره بگذارند، از اقتصادهای شوروی بازدید بهعمل آورند، با کارگران مرد و زن در مزارع گفتوگو کنند، آنها را فرابخوانند که در سندیکاها نامنویسی کنند، برایشان روزنامه ببرند، آخرین اخباری را که میتواند مورد توجه پرولترها قرار گیرد، به اطلاعشان برسانند، به آنها گزارشهای لازم را بدهند. روستاییان زن باید نمایندگان خود را انتخاب کنند، یک یا دو نماینده در هر کلخوز (براساس شمار کارگران زن در آن کلخوز). این نمایندگان در جلسههای عمومی نمایندگان کارگر شرکت خواهند کرد و از همان حقوق برخوردار خواهند بود و با آنان همکاری خواهند کرد.»
«این نخستین گام برای یکی کردن مبارزه کارگران روستا با کارگران کارخانهها در شهر، نخستین شرکت پرولتر روستا در مبارزه مشترک خواهد بود. این اتحاد به بهترین وجهی به کار وظایف ما در روستاها خواهد خورد.»
«سوخوزها باید به مراکز فرهنگی و سیاسی تبدیل شوند که شهرها را به روستاها پیوند خواهند زد و درک متقابل را تسهیل خواهند کرد.»
تا این لحظه، آنها این وظیفه را انجام ندادهاند زیرا پرولتر روستاها بیش از حد ناآگاه بود و سازمان داده نشده بود … با پیوند زدن تنگاتنگ پرولتر داس به پرولتر کارخانه، ما یک گام تعیین کننده برای درک متقابل روستایی زن و کارگر زن برخواهیم داشت.» (۶۴)
شکست کالچاک و دنیکین، فرصت جدیدی برای دولت شوروی بههمراه داشت. دولت آن را برای بازسازی اقتصادی، دوباره بهراه انداختن شبکه حملونقل و کارخانهها، ایجاد یک کمیسیون برنامهریزی، بررسی کردن برقرسانی به تمام روسیه … در پرتو شهامتی که مختص لنین بود تا آنجایی که ه. ج. ولز، نویسنده بریتانیایی، به او لقب «رویاپرداز کرملین» را داده بود، بهکار برد.
روشی که اینسا برای آموزش زنان توصیه کرده بود، فراخوان دايمی به پایگاه حزب برای گسترده کردن آن پایگاه و شوراها، نتیجه خود را داد. معنا و اهمیت نشستهای نمایندگان زن هر روز بیشتر پدیدار میشد. همانند روش لنین که با نبوغش در هر موقعیت، عنصر اساسی را برای پیشرفت بعدی بازمییافت، اینسا نیز حلقه زنجیری که به شوراها اجازه میداد اعضای جدیدی را وارد کنند، توده زنان را که تا آن لحظه بیحرکت بودند به شوراها بکشاند، نشان داده بود.
روز ۲۸ مارس ۱۹۲۰ مسئولان «بخش کار در میان زنان» دومین کنگره خود را برگزار میکنند. اینسا در آنجا به موفقیتهایی که نشستهای نمایندگان زن بهدست آوردند، پی میبرد. شش ماه پیش از آن، این نشستها «محور عمده کار ما»، نامرتب و مغشوش بودند و بهگونهای خوب عمل نمیکردند. در حالی که اکنون بخشهای مختلف در شهرهای بزرگ و مراکز روستاها سازمان داده شده بودند. هر آتلیه یا هر شرکتی که بیش از ۵۰ کارگر زن داشت، یک نماینده به نشست نمایندگان میفرستاد که هفتهای یک بار برای تجزیه و تحلیل رویدادها، تفسیر تصمیمات و اقدامات دولت گرد هم میآمدند و نظر خود را بیان میکردند، شرایط موجود را بهبود میبخشیدند، در کارزار روشن کردن موضوعات شرکت میکردند.
اینسا روی پیشرفت این روند حساب میکرد: «نشستهای نمایندگان زن بهنوعی مدرسه کمونیسم است. این مهم است که این مدارس بهترین نتایج را بدهند. اگر نمایندگان در این نشستها برای سه یا چهار ماه انتخاب میشوند ما باید برای این مدت زمان برنامهای مشخص، روشمند، آموزشی با تمهای سیاسی تدوین کنیم و برای نمایندگانمان برخی از شناختها را فراهم نماییم.»
یک رابط دایمی برای بخشهای مختلف لازم میبود. کنگره تصمیم به انتشار یک مجله به نام «کمونیستا» گرفت. تا پیش از در گذشت اینسا، دو شماره از آن (شمارههای ۱۔ ۲ و ۳۔۴) منتشر شد. شماره ۵ که پس از مرگ او انتشار یافت، به جای مقالهای با امضای او، یک آگهی ترحیم قرار داشت.
تحت تأثیر اینسا، گرداننده بخش مرکزی کار در بین زنان، گردهمآیی نمایندگان نه فقط موجب عضو شدن کارگران زن، روستاییان زن در سندیکاها، در شوراها، و در حزب شد بلکه توجه حزب را به اشکالات ملموسی که آزادسازی زنان به آن برمیخورد، جلب کرد.
جلسه نمایندگان زن که تبدیل به خاستگاه فعالان زن شده بود نه تنها به آنها امکان شناخت چم و خم نهادهای شوروی را میداد بلکه به آنها امکان از بین بردن بیسوادی، سازمان دادن تولید و مبارزه با دیوانسالاری را عرضه مینمود.
بخشهای کار در بین زنان که علیه روسپیگری برخاسته بودند، از کمیساریاهای مربوط میخواستند که اقدامات لازم را برای از بین بردن روسپیگری بهعمل آورند. آنجا نیز، اینسا دریافت که راه درست را برگزیده بود. بخشهای کار در بین زنان برای تقویت محافظت از زایشگاهها و کودکان، مهد کودکها، کودکستانها مداخله میکردند.
آنها علیه یهودیستیزی، سنتهای فئودالی، مذهبی و پارتیکولاریسم (۶۹ ـ م) مبارزه میکردند. آنها پیشرفتهای انقلاب فرهنگی را تسهیل مینمودند.
رویای قدیمی اینسا رفته رفته به واقعیت میپیوست. ولی همه چیز حل نشده بود. برابری حقوقی فقط یک آغاز بود. در ژوئن ۱۹۱۹ لنین یادآوری میکرد که بهرغم قوانین آزادکننده، زن اجبار به بندگی در کانون خانوادگی دارد: «آزادی واقعی او فقط با تغییر و تبدیل گسترده اقتصاد کوچک خانگی به اقتصاد بزرگ سوسیالیستی، بهوقوع خواهد پیوست.» (۶۵)
اما چگونه اینسا موفق میشود وظایفی را که طی این سالها برای خود تعیین کرده است همزمان به پیش ببرد یا حتی زمانی که وضعیت نظامی بهبود مییابد و پیروزی نزدیک میشود شرایط اولیه زندگی در شهرها که در اثر قحطی و تیفوس، نبود ذغال، آب، روشنایی، داشتن کوچههای تخریب شده و نماهای فرتوت، لولهکشیهای یخزده و رهگذران اسکلت مانند، باز هم بحرانی باقی میماند؟
اینسا دارای نیروی کار کمنظیری است. او قادر است روزی چهارده تا شانزده ساعت کار کند. از همان ساعات نخستین روز، وارد دفتر مختص بخش مرکزی کار در بین زنان میشود و پشت یک میز مینشیند. مطبوعات را میخواند، اطلاعیهها و گزارشهای رسیده را بررسی میکند، با بخشهای مختلف نامهنگاری میکند، بین آنها رابطه دایمی برقرار میکند، نمایندگان شهرستانها را پذیرا میشود، به تلفنها پاسخ میدهد، رهنمودها را ارائه میدهد و برنامهها را مشخص میکند، سخنرانیها، مقالهها، بروشورها را آماده مینماید، «صفحه کارگر زن» را مینویسد، در یک اثر کلاسیک مارکسیسم غور میکند، به یادداشتهای خود رجوع مینماید، به یک مدرسه برای ایراد سخنرانی میرود، در یک میتینگ یا یک نشست نمایندگان زن مداخله مینماید، بخشهای مربوط به زنان را در مسکو بازدید میکند، با دقت کامل زندگی حزب و فعالیت گروه کمونیست فرانسوی را پی میگیرد، انرژی لازم را در خود برای گردآوردن گروه کارگر زن مییابد تا به آنان بیاموزد چگونه تبلیغاتچیهای بسیار خوبی شوند….
از آنجایی که بدعتگذاری در ذات اوست، او دوست دارد تجربهاش را با دیگران تقسیم کند و از همینرو آغازگران را تشویق میکند. یکی از روزهای ماه اکتبر ۱۹۱۹ اینسا و همکارانش ماکت «صفحه کارگر زن» را در پراودا تهیه میکردند. چند دانشجوی مدرسه مرکزی تبلیغات که نسبت به کار آنها علاقه نشان میدادند، وارد میشوند. اینسا آنها را دعوت به نشستن میکند. آنها بدون داشتن جرأت برای مداخله با دقت گوش میدهند. ناگهان اینسا از یکی از دانشجویان پرسشی را مطرح میکند و از یکی دیگر نظرش را درباره پاسخ داده شده جویا میشود. به آنها مدارک، نامه و مقاله میدهد. و آنها در حالی که بیش از پیش علاقهمند شده بودند جرأت مییابند، انتقاد یا تأیید میکنند و در بحث شرکت مینمایند … کمی بعد صفحه موردنظر آماده میشود و این نخستین درس روزنامهنگاری به گروه دانشجو داده میشود.
اینسا در حالی که نقشها را برعکس کرده است، میگوید: «از توصیههای شما سپاسگزارم.»
هنگامی که رفتوآمد توقفناپذیر و هایوهوی صحبتها او را بیش از حد میآزرد، به کتابخانه رومیانتسف (۶۶) پناه میبرد: سالن کتابخانه فاقد سیستم گرمایشی است ولی در آن آرامشی بیاندازه مناسب برای تفکر و تأمل حکمفرماست.
نگرانیها و مشکلات مادی، وظائف بیش از حد، گسترده بودن خطرات او را دلسرد نمیکند. او که از آینده مطمئن است، انرژیهای کاهنده را دوباره به حرکت درمیآورد. سازشناپذیر مطلق، او نمیخواهد درباره شایستگیهای گذشتهاش یا مقامهای کنونیاش برای بهدست آوردن کوچکترین امتیاز فکر کند. او فقط نگران سرنوشت دیگران است. و اگر اتفاق میافتاد که از دبیر کمیته مرکزی عنایتی را طلب کند، این برای یاری رساندن به رفیق دیگری بود.
او که به فرزندانش افتخار میکرد از این که میدید فرزندان کوچکش باید محرومیتهای جانکاهی را تحمل کنند، رنج میبرد، ولی هرگز لب به شکوه نمیگشود. فرزند بزرگترش، آلکساندر، مربی آموزش سیاسی در ارتش سرخ، در مبارزه با سفیدها شرکت میکرد؛ به همان صورت، دومین پسرش فئودور، بهعنوان خلبان در مبارزه با سفیدها شرکت مینمود. دخترانش، اینا و واوارا، با وجود سن کمشان در حزب فعالیت میکردند.
خستگی بیش از حد، ضعف، تب مبارزه، سوءتغذیه، تنشهای عصبی، فرسودگی بدنی، سلامت اینسا را تحلیل برده و چهره زیبای او را پژمرده کرده بود. ولی او سست نمیشد، به خستگی یا به دلسردی چیزی را واگذار نمیکرد. از ظرافت و زیبایی گذشته وی، چیز زیادی باقی نمانده بود. او لباسی بر تن داشت که مدتها پیش از خارج آورده بود: زمان، فرسودگی و لکها آن را تغییر شکل داده و رنگ و روی آن را برده بود. او نسبت به شکل بیرونی خود بیاعتناء شده بود. او فقط شعله و روح و روان، شور و فداکاری شده بود. «همه چیز برای جبهه، همه چیز برای کار!»
او این شعار حزب را شعار خود کرده بود. زندگی خصوصی او دیگر به حساب نمیآمد یا بهتر بگوییم، در زندگی عمومی ذوب شده بود. یکی از دوستانش وینوگرادسکایا، ما را به خلوت او میبرد: «پس از بازگشت از جبهه در آغاز سال ۱۹۲۰، به ملاقات اینسا شتافتم. او در کوچه نگلیننایا (۶۷) میزیست. من مدت زیادی به در کوفتم (در آن زمانها زنگ در هنوز رایج نشده بود). چون پاسخی دریافت نکردم تصمیم گرفتم بازگردم و آغاز به پایین آمدن از پلکان نمودم.
ولی پشت سرم صدای قفل در را شنیدم. لای در، اینسا پدیدار شد. به من گفت که بیمار شده و در تخت خوابیده بود. چون هیچکس دیگر در منزل نبوده مجبور شده از جای برخیزد و در را به رویم باز کند. از این که خانوادهاش او را تنها گذاشتهاند تعجبم را بیان کردم، او با ناراحتی پاسخ داد: «ولی بچهها کار خودشان را دارند و نباید بهخاطر بیماری بیاهمیت من آن را ترک کنند! دیگر همین را کم داشتیم که یک پرستار هم برایم بفرستند….»
«در اتاق سرمای وحشتناکی حکمفرما بود. آپارتمان گرم نشده بود. در اتاق که بیاندازه عذابآور بود همه جا گردوخاک دیده میشد … کتابها که با دقت در کتابخانه قرار گرفته بودند بهنظر تنها چیزهایی بودند که اینسا با عشق و علاقه به آنها دست زده بود. او سرمای سختی خورده بود، سرفه میکرد و میلرزید. او برای کمی گرم کردن انگشتانش نفسش را بر روی انگشتان کرخ شده خود میدمید. رنگ چهرهاش به اندازهای تغییر یافته که به زحمت قابل شناسایی بود. یک پیراهن از مد افتاده چینچینی (که با عجله بر تن کرده بود تا در را باز کند) و موهای تحسینبرانگیزش یادآور این مطلب که اینسا قدیمها در رفاه زندگی کرده بود و این که برایش بهویژه رنجآور بود که همه این محرومیتها را تحمل کند. او نه یک شکوه و نه یک آه از خود بروز نداد. کاملاً بر عکس، او سعی کرد خود را سرحال نشان دهد؛ از من درباره اوضاع پرسید و از موفقیتهایمان اظهار خوشحالی کرد. برایم دردآور بود که صدای گرفته او را بشنوم. میترسیدم او را خسته کنم و کوشیدم او را هرچه زودتر ترک کنم. پیش از ترک خانه، میخواستم برایش چای آماده کنم ولی کبریتی در خانه او نبود. بنابراین او بدون آب گرم ماند. من از آنچه دیده بودم کاملاً دگرگون شدم و خانه را ترک گفتم.» (۶۸)
اینگونه بود که یکی از رهبران حزب بلشویک، نزدیکترین دوست لنین، زنی که میلیونها زن او را میشناختند، او را دوست میداشتند و از او پیروی مینمودند، طی انقلاب میزیست.
در ماه ژوئیه سال ۱۹۲۰، خبر شادیآوری در انتظار اینسا بود: دومین کنگره انترناسیونال کمونیست گواهی درباره تأثیر فزاینده انقلاب روس بود.
اینسا نقش فعالانهای در کارهای کنگره بر عهده گرفت. همانند زمان زیمروالد و کینتال، او وردست لنین مطالب را ترجمه میکرد، به استقبال نمایندگیها، مدعوین و دوستان میرفت و در وهله نخست فرانسویها مانند مارسل کاشن که حزب سوسیالیست به او و به «لودوویک فروسار» در مسکو مسئولیت داده بود که اطلاعات دقیقی بههمراه بیاورند، ریمون لوفور که از سوی کمیته انترناسیونال سوم مأمور شده بود و همچنین ورژا و لو پتی، دو سندیکالیست.
در همه جا، جنبش تودهها که انقلاب اکتبر را سرمشق قرار داده بودند، مبارزان جدیدی را پدیدار ساخت. با دگرگون ساختن روسیه، بلشویکها دنیا را دگرگون ساختند.
چه تعداد انسان، در پیش چشمان اینسا در عرض چند ماه با پذیرش مفاهیم لنینی کاملاً متحول شدند! … مارسل کاشن که در مکتب ژول گد آموزش دیده بود و در عرض یک چهارم سده در تمام نبردهای پرولتاریای فرانسه شرکت کرده و بسیار خوب شور و حرارت، سخاوتمندی طبع انقلابی را بیان میکند. مارسل کاشن که شایستگیاش آنچنان ارزشمند است که نه تنها مجبور شد اشتباهات دیگران را نادیده بگیرد، بلکه در ماه مارس ۱۹۲۰ در مجلس، مداخله در روسیه شوروی را بهشدت محکوم کرد و شورش ملوانان دریای سیاه را تشویق نمود … کاپیتن ژاک سدول، سوسیالیست راستگرا که عضو دولت آلبر توما و وزیر جنگ بود، پس از چند ماه اقامت در روسیه، به لنین پیوست. نوشتههای او تحت عنوان «یادداشتهایی درباره انقلاب بلشویک» در اکتبر۱۹۱۹ در پاریس به چاپ رسید. یک شورای جنگی او را به مرگ محکوم میکند. مجلس او را مسئول کمیسیون رسیدگی به شرایط پذیرش در انترناسیونال کمونیست میکند.
ریمون لوفور، پس از گذراندن مدتی در جهنم سنگرها، از بورژوازی به کمونیسم گروید. او که دوست «هانری باربوس» و «پل ویان کورتیه» بود، تمام هنر سخنوری انتقامجویانهاش، غلیان احساسات شورانگیز و تفکر تند و تیز و برنده خود را مانند یک شمشیر دودم در خدمت پرولتاریا گذاشت و مارکسیسم که بهگونهای غریزی بهسوی آن میرفت، بدون آنکه آن را خوب بشناسد، او را باز هم بیشتر تند و تیز میکرد. اینسا پیشبینی میکرد که اقامت او در روسیه وی را با مفاهیم لنینی پیوند خواهد زد.
اینسا میخواست از برگزاری دومین کنگره استفاده کند و در ماه ژوئیه ۱۹۲۰ یک کنفرانس بینالمللی زنان برگزار نماید. در آن زمانها، مسافرت مخاطرهآمیز بود و روادیدها بهسختی داده میشد. نمایندگان دومین کنگره با یک تیر دو نشان میزدند. در بازگشت، آنها بهتر مسلح میشدند و آگاهی بیشتری را در نقششان در مبارزه برای سوسیالیسم کسب میکردند.
آلکساندرا کولونتای بیمار بود. کلارا زتکین نمیتوانست در کنفرانس شرکت کند. او چند هفته بعد به مسکو رسید. بنابراین، تمام وزن کنفرانس بر دوشهای اینسا سنگینی میکند. او تزها و قطعنامههای کنفرانس را مینویسد، گزارشها را تهیه میکند و بهعنوان رئیس کنفرانس بحثها را هدایت مینماید.
موضوع کنفرانس تدقیق بهترین شیوههای هدایت بهسوی کمونیسم زنان پرولتر بود که این همه در اثر فاجعه و مصیبت جنگ، بحران اقتصادی و بیکاری رنج کشیدهاند.
اغلب زنان حاضر در کنفرانس، در این موارد ایده دقیقی نداشتند. احزاب کمونیست اروپای غربی، آسیا، و آمریکا در مرحله شکلگرفتن بودند. چگونه این عناصر پراکنده را میتوان با هم یکی کرد و یک خط مشی مشترک برایشان برپا نمود؟
اینسا شیوههای تبلیغات و سازماندهی حزب کمونیست روسیه را شرح میدهد. حزب کمونیست روسیه ۴۰۰ هزار کارگر و روستایی بدون حزب را گرد شعبههای کاریاش جمع کرده است. فراسوی برابری رسمی بین زن و مرد، حزب میخواست که این برابری اقتصادی و اجتماعی در زندگی روزمره نیز بازتاب داشته باشد. طی فراخوانی از کارگران زن خواسته بود که در اداره شرکتهای دولتی و وظائف اداری سهم هرچه بیشتری را برعهده بگیرند. حزب تلاش کرده بود که زن را از کارهای خانگی رها سازد. زن آسیای مرکزی، این واپسین برده، که انقلاب اکتبر توانست چادر را، این پرده سیاه که دنیای واقعی را میپوشاند و زن را در ظلمات نگه میدارد، از روی او بردارد، حزب توانست آزادی به زن مسلمان هدیه کند، زندانی کردن زنان در حرم، چند همسری، خرید نامزد را لغو کند؛ با آموزش و از طریق بهدست آوردن همان صلاحیتهای روشنفکری، حزب به زن امکان تبدیل شدن به یک شریک برابر با مرد را داد.
آن چه در روسیه انجام شد، نمیتواند در حال حاضر در سرزمینهای دیگر به واقعیت بپیوندد. ولی در همه جا باید زنان را متقاعد ساخت که فقط دیکتاتوری پرولتاریا میتواند به بردگی آنان پایان بخشد و آنان را بهسوی یک جامعه خوشبخت، بهسوی کمونیسم، رهنمون شود.
برای این که تکانی واحد به این کار در تمام کشورها داده شود، کنفرانس یک دبیرخانه بینالمللی برگزید.
همزمان، اینسا بروشور خود را تحت عنوان «کارگران زن در انترناسیونال» به پایان میرساند.
موفقیتهای بزرگی در روسیه بهدست آمده بود ولی اینسا موفقیتهای بیشتری را آرزو میکرد. او در شماره ۳۔۴ کمونیستا مینویسد: «برای بهدست آوردن آزادی کامل باید:
۱۔ کارگران زن و روستاییان زن را هرچه بیشتر به کار مشترک ساختمان سوسیالیسم و مبارزه فرا خواند بهویژه مبارزه با بقایای اشکال اقتصاد روستایی و تغییر آن به شیوه نوین، یعنی کمونیستی؛
۲۔ از بین بردن عقبماندگی و عدم آمادگی تودههای زن؛
۳۔ پایان بخشیدن به پیشداوریهای چند صد ساله مردان درباره زنان. رفقای مرد کمونیست ما، باید در این مورد به ما یاری رسانند.»
اینها واپسین فعالیتهای عمومی اینسا، آخرین توصیههای او بود. چند هفته بعد، که مرگی ناگهانی او را در ربود، آنها ارزش یک وصیتنامه سیاسی را پیدا کردند.
اینسا که توسط شور و هیجان انقلابی، استعداد، هوش سیاسی و ابتکارات جسورانهاش به قلههای تاریخ برده شده است، همانند تجسم زن آزادشده و آزادکننده بهنظر میرسد. از مسکو، این دژ پرولتاریای جهانی، اینسا کارگران زن روسیه را تشویق میکند که حرکت به پیش را سرعت بخشند و کارگران زن کشورهای دیگر، به آنها بپیوندند.
زیرا برای این که زن متعالی گردد، باید یک تغییر و تبدیل ریشهای مناسبات اقتصادی و اجتماعی رخ دهد.
لنین در سپتامبر سال ۱۹۱۹ در سخنرانی خود خطاب به کارگران زن بدون حزب در مسکو گفته بود: «آزادسازی کارگر زن باید توسط خود کارگران زن صورت گیرد.» (۶۹) بدون مشارکت زنها، سوسیالیسم را نمیتوان ساخت.
تمام مبارزه اینسا، زیر لوای این دو ضرورت قرار گرفت.
زیرنویسهای نویسنده
۶۳ـ تنگدستی ـ فقر
۶۴ـ «کارگران زن، روستا را به یاد داشته باشید!» در پراودا به تاریخ ۳۰ اکتبر ۱۹۱۹، با امضای النا بلونینا
۶۵ـ لنین: «ابتکار بزرگ»، مجموعه آثار. جلد ۲۹، ص ۳۹۶
۶۶ـ اکنون به کتابخانه لنین تغییر نام داده است.
۶۷ـ اینسا در سال ۱۹۱۸ در هتل ناسیونال میزیست. سپس در شماره ۹ خیابان نگلیننایا که بعدها به نام مانژنایا تغییر نام یافت.
۶۸ـ پ. وینوگرادسکایا: به یاد اینسا اَرمان ص ۶۱
۶۹ـ مجموعه آثار، جلد ۳۰، ص ۲۶
توضیحات مترجم
(۶۸ ـ م) در روسیه تزاری، در نبود گاو یا اسب برای شخم زدن، گاهی زنان روستایی را به این کار وامیداشتند.
(۶۹ ـ م) اصلی مربوط به مسیحیان که براساس آن مسیح فقط برای پیروان خود تن به مرگ داده است و نه برای همه مردم.
کتاب «اینسا اَرمان ـ Inessa Armand» ـ بخش اول
کتاب «اینسا اَرمان ـ Inessa Armand» ـ بخش دوم
کتاب «اینسا اَرمان ـ Inessa Armand» ـ بخش سوم
کتاب «اینسا اَرمان ـ Inessa Armand» ـ بخش چهارم
کتاب «اینسا اَرمان ـ Inessa Armand» ـ بخش پنجم
کتاب «اینسا اَرمان ـ Inessa Armand» ـ بخش ششم
کتاب «اینسا اَرمان ـ Inessa Armand» ـ بخش هفتم
کتاب «اینسا اَرمان ـ Inessa Armand» ـ بخش هشتم
کتاب «اینسا اَرمان ـ Inessa Armand» ـ بخش نهم
کتاب «اینسا اَرمان ـ Inessa Armand» ـ بخش دهم
دررابـطـه بـا قـضـیـۀ
دررابـطـه بـا قـضـیـۀ آزادسـازی کـمـونـیـسـتـی زنـان تـرجـمـۀ فـارسـی مـقـالات زیـر بـه وسـیـلـۀ تـوفـان آراز انـتـشـار یـافـتـه اسـت:
کـولـونـتـای: تـزهـایـی دربـارۀ اخـلاق کـمـونـیـسـتـی در روابـط زنـاشـویـی، سـایـت هـفـتـه
کـولـونـتـای: عـشـق و اخـلاق نـو، سـایـت تـریـبـون زمـانـه
کـولـونـتـای: مـبـارزۀ طـبـقـاتـی و روابـط بـیـن دو جـنـس، تـریـبـون زمـانـه
زتـکـیـن: خـطـوط سـمـت ده بـه جـنـبـش کـمـونـیـسـتـی زن، هـفـتـه