هیچ راه گریزی نمانده بود!

Print Friendly, PDF & Email

اکنون دیگر بخش‌های قابل‌توجهی از نیروها، هم در جبهه نیروهای موافق راه رشد سرمایه‌داری لجام‌گسیخته و هم در جبهه نیروهای موافق تحدید رشد لجام‌گسیخته سرمایه‌داری دریافته بودند که بحران اجتماعی به نقطه‌ای از رشد خود رسیده است که اصلاحات را بر گشت‌ناپذیر کرده است. 

از این مرحله به بعد مطلق کردن، تفکیک، جدایی و تمایز نیروها و طبقات انقلابی و ارتجاعی بر حول محور ضددیکتاتوری ولایت فقیه، کاری است غیرعلمی‌. زيرا نيروهای شركت‌كننده در «جبهه ضدديكتاتوری ولایت فقیه» وسيع‌تر و گسترده‌تر از نيروهایی است كه در «جبهه نيروهای ملی ـ دموكراتيك» قرار گرفته‌اند. در جبهه نيروهای ضدديكتاتوری ولایت فقیه نیز، میتوان عناصری از نيروهای ارتجاعی و ضدملی را یافت که با انگيزه‌های متفاوتی با ديكتاتوری فعلی به مخالفت برخاسته‌اند. 

آن‌هايی كه نمی‌توانند اين دو جبهه را از همديگر تفكيك و تشخيص دهند ندانسته در دام آن‌هايی كه آگاهانه درصدد مخدوش نمودن این دو جبهه هستند گرفتار خواهند آمد. با مخدوش کردن این دو جبهه رضا پهلوی هم می‌تواند انقلابی و ملی تلقی گردد. سلطنت‌طلبان که توانسته‌اند آگاهانه مرز این دو جبهه را مخدوش نمایند سعی دارند خود را خیرخواه ملت ایران جا بزنند. 

این دو مجموعه یعنی مجموعه گسترده {نیروهای مخالف دیکتاتوری ولایت فقیه} و مجموعه {نیروهای ملی ـ دمکراتیک} که می‌توانند ضد ولایت فقیه هم باشند، مانند دو مجموعه ریاضی، در جایی با همدیگر اشتراک دارند. 

این پدیده میمون و مبارک يعنی گستردگی «جبهه ضدديكتاتوری ولایت فقیه»،‌ خطر سهمگینی نیز به‌همراه دارد. خطر کاسته شدن از دامنه اصلاحات و انتخاب مضمونی نادرست برای آن. 

عقيده لنين بر اين بود كه، اگرچه وجود اختلافات و تضاد‌های جناح‌های مختلف حاكميت از نظر استراتژيك بی‌اهميت است ولی از نظر تاكتيك برای مبارزان دارای اهميت فراوانی است. 

در لحظه کنونی با استقبال از گسترش جبهه ضددیکتاتوری ما باید بتوانیم با فاصله گرفتن از نیروهای ارتجاعی و نزدیکی به توده‌ها آن‌ها را از خطر تهدیدات نیروهای موافق راه رشد سرمایه‌داری لجام‌گسیخته که چشم در راه پیوند مستحکم‌تر سرمایه‌های باد‌آورده خود، با سرمایه‌های آمریکایی و اروپایی هستند، برحذر داریم. 

تحریم‌های اقتصادی که در اثر خام طمعی سپاه و رهبری برای دستیابی به سلاح هسته‌ای بر ایران تحمیل شد دستاویزی برای فروش نفت بدون حساب و کتاب عرف دولتی گردید. عایدی نفت حاصل از فروش آن در بازارهای سیاه به‌دست نوچه‌های سپاه، سفره رهبری و سپاه را رنگین‌تر کرد. احمدی‌نژاد هم که دست رهبری را در مورد خود در پوست گردو می‌دید توانست سفره جدای خود را که چند لایه تاشده باز نشده داشت با علم کردن جوانک‌هایی همچون بابک زنجانی بگسترد. ولی آش یکی بود وآشپز دو تا. در نتیجه آش آنقدر شور شد که گلوی رهبر را سوزاند. 

با گسترش تحریم‌های اقتصادی، حلقه تحریم‌های بانکی آن‌قدر تنگ‌تر شد که دیگر نه سانتریفیوژی می‌توانست بچرخد نه دلارهای نفتی می‌توانست برای رسیدن به سر سفره‌ها دور بانک‌های جهان بچرخد. 

خطر جنگ هم که نمی‌گذاشت آب خوش از گلو پایین برود. 

از طرف دیگر آن چندر غاز دلار نفتی هم که با هزار مصیبت گیر حاکمیت می‌آمد گاه‌گداری توسط دله‌دزدها و آفتابه‌دزد‌های بوروکراتی که مشکلات چرخیدن دور دنیای دلارهای رهبر و سپاه را راست و ریست می‌کردند سگ‌خور می‌شدند. بوروکرات‌های دولتی که در تنظیم قراردادها خبره بودند با بستن قراردادهای صوری برای خرید چندین و چندین سکوی شناور نفتی دلارهای نفتی بی‌زبان را که با خون دل خوردن به چنگ آمده بود یکجا قورت می‌دادند. 

خلاصه دلارهای نفتی بی‌مقصد دور دنیا می‌چرخیدند ولی سانتریفیوژها دور محور چند سانتی‌متری خود نمی‌توانستند بچرخند. چرخ فلک که به جیر جیر افتاده بود، کینه‌توز شده بود و کارها را خراب می‌کرد. گربه‌رقصانی‌های احمدی‌نژاد هم حال برای رهبر قوز بالا قوز شده بود. رهبر  با دیدن روی مه‌پاره ‌هاله‌وش احمدی‌نژاد اعتدال مزاجش خراب می‌شد. چرخ فلک کین‌خواه شده بود و بد می‌چرخید و همه چیز را خراب می‌کرد. خلاصه هر آنچیزی که می‌چرخید و یا می‌رقصید و هر آن چیزی که نمی‌چرخید و یا بد می‌چرخید (اعم از سانتریفیوژ، دلارهای نفتی، گربه احمدی‌نژاد و چرخ فلک) به‌نفع رهبر نبود. اختلاس‌های بانکی و غیربانکی، گم و گور شدن محموله‌ها حتی در ابعاد سکوهای شناور نفتی و تریلر تریلر طلا آن‌قدر دامنه‌دار شد که از حریم سفره سپاه و رهبری فراتر رفت. سپاه و رهبری که چهار دست و پا از سفره خود محافظت می‌کردند پارچه‌ای از حریر سفید روی آن کشیدند تا از گزند مگس‌ها در امان بماند و برای آنکه دزدی‌هایشان برملا نشود با گفتن اینکه کی بود کی بود من نبودم، اجازه دادند که گوشه سفره احمدی‌نژاد کنار زده شود. هم‌سفره‌ای‌ها و بادمجان دور قاب‌چین‌های احمدی‌نژاد اعم از معاون اول و بابک زنجانی دستگیر شدند و خود وی را نیز که موجبات تألم خاطر رهبری شده بود زیر سئوال بردند. ولی آن‌هایی که بر سر دو سفره نشسته و نمک خورده و نمکدان نشکسته بودند مانند قاضی مرتضوی آزاد گذاشته شدند. 

با روی کار آمدن دولت حسن روحانی توافق بر سر مسائل هسته‌ای که تنها شرط رفع تحریم‌های اقتصادی و به‌خصوص تحریم‌های بانکی بود به یک وفاق ملی تبدیل شد. همه بر سر اصل موضوع توافق داشتند. نیروهای محافظه‌کار هرچند با هوچی‌گری چنین وانمود می‌نمودند که دلواپسند ولی راهی جز برون‌رفت از محاصره اقتصادی نداشتند. 

اینکه سایت راه توده تصور می‌کند که، مقامات تصمیم‌گیرنده نظام اعم از رهبر و سران سپاه مخالف رفع تحریم‌ها، و تیم حسن روحانی، برعکس، موافق رفع تحریم‌ها بودند تصوری است واهی. بدتر از آن، اینکه، دست‌های راه توده همراه با دست‌های دیگر، مدال قهرمانی را نیز به گردن تیم مذاکره‌کننده حسن روحانی می‌اندازد. این مدال تنها زیبنده گردن روشنفکران ملی و توده‌های زحمتکش است. 

باید از خود بپرسیم اصلا آیا توافق هسته‌ای بدون موافقت رهبر در تنگنا قرار گرفته، امکان‌پذیر بود؟ 

و یا اینکه آقای عباس عراقچی مگر چه کسی بود؟ 

وی توسط احمدی‌نژاد بالا کشیده شد و در تیم مذاکره‌کننده سعید جلیلی نیز حضور داشت. می‌توان گفت که عباس عراقچی نماینده مستقیم رهبر در کنار محمد جواد ظریف بود. 

آن‌هایی که به معاملات بین‌المللی اشراف دارند (آقای عباس عراقچی خود یکی از این افراد است. وی  دو برادر بزرگتر از خود دارد که یکی از آن‌ها، عضو هیأت رئیسه اتحادیه صادرکنندگان و دیگری عضو اتحادیه فروشندگان است) به‌خوبی می‌دانند که تنها راه انتقال ارز، سیستم بانکی بین‌المللی سوئیفت است. سیستم سوئیفت ایران در دوران احمدی‌نژاد به تاریخ ۲۷ اسفند ۱۳۹۰ در اثر تحریم‌ها قطع گردید. احمدی‌نژاد تمام راه‌های دور زدن سیستم بانکی بین‌المللی را آزمود. وی در ابتدا توانست با بالا بردن هزینه انتقال ارز، توسط برخی از بانک‌های اروپایی قسمتی از منابع ارزی را به بانک‌های غیردولتی ایران برگرداند ولی اعمال جرایم سنگین دولت آمریکا علیه این بانک‌ها هزینه‌ها را برای آن‌ها بیشتر از سود نمود و لذا آن‌ها نیز از انتقال ارز به بانک‌های ایرانی سر باز  زدند. معامله نفت با طلا نیز که احمدی‌نژاد به آن دل بسته بود مورد تحریم قرار گرفت. دولت احمدی‌نژاد سعی نمود تا از طریق تأسیس شرکت‌های صوری خصوصی در اروپا از حصار تحریم‌های دولتی بگریزد ولی این ترفند نیز راه به جایی نبرد. فروش نفت بر روی آب‌ها نیز تنها می‌توانست مسکن باشد. چرا که: 

اولاً به‌علت تحریم کشتیرانی ایران و تحریم بیمه‌ای عرصه بر حمل‌و‌نقل دریایی تنگ‌تر شده بود. هیچ بیمه‌گر بین‌المللی حاضر به بیمه کردن کشتی‌های ایرانی نبود و بدون اخذ بیمه هم نمی‌توان کشتی را تکان داد. سيدمحمد کریمی‌، رئيس اسبق بيمه مرکزی ایران اذعان داشت که : «اولين پيامد تحریم بیمه‌ای برای شرکت ملی نفت‌کش ما بود. شرکت ملی نفت‌کش به یک‌باره تمام بيمه‌نامه‌هایش از بين رفت، به این معنی که دیگر نفت ما صادر نمی‌شد و دیگر هيچ کشتی‌ای به مقصد ایران هيچ فرآورده نفتی را نمی‌آورد و این یعنی فاجعه و این یعنی کشور تعطيل. رئيس اسبق بيمه مرکزی ایران می‌افزاید: ما در گذشته ناراحت این بودیم که با دلار گران کالا خریده‌ایم یا با دلار گران بيمه کرده‌ایم یا با دلار گران کشتی اجاره کرده‌ایم. حتی در زمان جنگ هم که دشمن کشتی‌ها را می‌زد، می‌شد به‌هر صورت با پول کاری کرد که صنعت کشتیرانی تعطيل نشود و کشتی‌های خارجی در سواحل ما پهلو بگيرند، اما آیا می‌شد این موضوع را نيز با پول حل کرد؟ خير، هيچ کشتی و نفت‌کش خارجی، دیگر به سراغ آب‌های ایران نيامد، هيچ کشتی و نفت‌کش خودمان نيز دیگر به خودش اجازه نمی‌داد تکان بخورد و اصلاً کشورها این شناورها را راه نمی‌دادند. اینکه کشتی‌های خودی بخواهند داخل مرزهای ایران حرکت کنند و بازگردند سر جای خود که اتفاق مهمی ‌نيست. کشتی و نفت‌کش ما به‌هر کشوری اعم از دوست دشمن بخواهد برود اول بيمه‌اش را می‌خواهند. وی درخصوص جلسه‌اش با مدیرعامل شرکت ملی نفت‌کش ایران نيز می‌گوید: در یک چنين اوضاعی مدیرعامل شرکت نفت‌کش جناب آقای مهندس سوری آمد با من ملاقاتی کرد و ماجرا را برای من تعریف کرد و گفت امروز نفت‌کش‌ها و شناورهای ما متوقف شده‌اند و ما باید فکری کنيم (ما در این شرایط واقعاً مستأصل شده بودیم که چه کار می‌خواهيم بکنيم. من دیدم که انگار این بنده خدا همان‌طور که روی مبل نشسته است گویا سکته کرد، من از روی نگرانی دست زدم روی زانویش که آقای مهندس حالت خوب است؟ و انگار ایشان واقعاً داشت هذیان می‌گفت و ما واقعاً به بن‌بست کامل رسيده بودیم). من به آقای مهندس گفتم که مگر ما مردیم؟! ما بسيجی هستيم، ولی ایشان به من پرخاش کرد که آقای کریمی ‌می‌فهمی ‌چه می‌گویی؟ تو می‌دانی تحریم یعنی چه؟ تو می‌دانی بيمه یعنی چه؟ تو می‌دانی حل کردن این موضوع یعنی چه؟ … ما باید تصميم می‌گرفتيم که با چه فرمولی باید این کار انجام می‌شد. من گفتم که بيمه‌نامه‌های سال‌های گذشته را اعم از نفع یا ضرر دربياورید و براساس همان‌ها اجرا کنيد. این کار صورت گرفت و با فرستادن همکاران به خارج از کشور و یا دعوت اساتيد ادامه داشت. درواقع خيلی روی نحوه محاسبات کار کردیم تا اینکه نحوه محاسبه این بيمه‌نامه‌ها را آموختيم و actuator  پرورش دادیم و خودمان مسلط شدیم و به طور مرتب خسارت‌ها را اعم از جزیی ـ غرق شدن مسافران یا ملوانان ـ و کلی ـ در یک مورد یکی از کشتی‌های ما در یکی از سواحل چين دچار فرار شد و در مسيرش به یکی، دو کشتی دیگر آسیب رساند و یک پرورش میگو را از بین برد و به‌طور کلی ۱۰، ۱۲ میلیون دلار خسارت وارد کرد ـ زیان‌های داخلی و خارجی را با مسئولیت مستقیم و اصرار خودم سریع پرداخت می‌کردیم. این کار را به این دليل انجام می‌دادیم که نسبت به بيمه‌نامه‌هایی که ما صادر می‌کنيم اعتماد بشود و لذا ما با این شيوه توانستيم خرد خرد و با هم‌افزایی همدیگر یک کاری را که واقعاً بن‌بست کامل بود، حل و فصل کنيم و همچنين دنيا بپذیرد که  «ایرانی‌ها توانستند مشکل تحریم‌شان را حل کنند». زهی بی‌شرمی. این بسیجی‌ها آفتابه خرج لحیم می‌کردند  

ثانیاً توان جابجایی حجم بالای نفت از عهده کشتی‌های موجود در ایران خارج بود. 

ثالثاً قاچاقچیان بین‌المللی نفت نیز نمی‌توانستند آن‌همه ارز را چمدان، چمدان بر روی کشتی‌ها جابجا نمایند. تازه بعد از مشکلات جابجایی، دولت ایران نمی‌توانست از ارزهای بدست آمده در معاملات بین‌المللی استفاده نماید. این مشکلات از چشم محافظه‌کاران که خود نیز درگیر معاملات بین‌المللی بودند (مانند برادران عباس عراقچی) دور نبود. 

آن‌هایی که (نظیر سایت راه توده) می‌خواهند، ما را قانع نمایند که رهبر، سپاه و یا بخشی از آن و یا حتی دولت احمدی‌نژاد مخالف رفع تحریم‌ها بودند باید راه گریز از آن را (البته نه بسیجی‌وار) نیز به ما نشان دهند. مطمئن باشید سپاه، رهبری و احمدی‌نژاد همه راه‌ها را با هزینه کردن از بیت‌المال آزموده بود. هیچ راه گریزی نمانده بود. 

بر گروه‌های سیاسی واجب است که فرض را طوری بگیرند که محال نباشد. اگر در علم کلام فرض محال، محال نیست در سیاست فرض محال، محال است. در سیاست حرف محال، مترادف با حرف مفت است واگر حرف مفت در ضرب‌المثل مالیات ندارد در سیاست مالیاتش گزاف است. 

سایت راه توده که ساده‌لوحانه به تحلیل خود ایمان آورده در عمل به چه نتیجه نادرستی رسیده است؟ 

آن‌ها که با خلق این توهم که رهبری، بخشی از سپاه و یا هر کس دیگری با لغو تحریم‌ها که به نفع کیسه آن‌ها نبوده است مخالف‌اند نفس مذاکرات هسته‌ای را به عرش اعلا می‌برند و نقش دولت حسن روحانی را در به‌میان کشیدن مذاکرات هسته‌ای و توافق هسته‌ای ورای خواست رهبری و سپاه قلمداد می‌نمایند. نیروهای سیاسی را براساس موافقان و مخالفان تحریم‌ها مرزبندی می‌نمایند و در عالم باورهای خود نیروهای مخالف رفع تحریم را دشمنان مردم و نیروهای موافق رفع تحریم‌ها را همراه مردم می‌دانند. آن‌ها بازیچه هوچی‌گری‌های سیاسی گروه‌های راست شده‌اند. 

اگر در ریاضیات نقیض نقیض A  مساوی با A است در طبیعت و جامعه چنین نیست. اگر سگ با گربه ضد است و گربه با موش دلیل آن نیست که سگ و موش با هم دوست باشند. اگر حسن با سیدعلی مخالف است و سیدعلی با مردم دلیل آن نیست که حسن را با مردم مترادف بدانیم. 

احمدی‌نژاد هم که تحریم‌های اقتصادی را ورق‌پاره‌ای بیش نمی‌دانست در اواخر عمر دولتش پذیرفت که تحریم‌ها بر اقتصاد ایران سایه افکنده است. وی که عمر دولت خود را به‌سر آمده می‌دید و از آنجایی که پذیرفتن جدی مذاکرات هسته‌ای خط بطلانی بر همه ریاکاری‌هایش بود از زیر بار آن شانه خالی کرد تا دولت خود را حتی سازش‌ناپذیرتر از رهبر جلوه دهد. 

در اواخر دوران احمدی‌نژاد رهبر با پیغام و پسغام‌های محرمانه به طرف‌های اروپایی و آمریکایی آمادگی خود را برای مذاکرات جدی اتمی ‌اعلام کرد. وی که سراسیمه و دستپاچه شده بود حاضر بود به‌هر قیمتی و با دادن هر امتیازی از شر تحریم‌های بانکی خلاصی یابد. رهبر در ۱۲ شهریور سال ۱۳۹۴ در دیدار با خبرگان رهبری گفت «اگر ما در مذاکرات در برخی موارد کوتاه آمدیم و برخی امتیازات را دادیم عمدتاً برای رفع تحریم‌ها بود» (تو بخوان در اولویت اول تحریم‌های بانکی، زیرا تحریم‌های غیربانکی را با هزینه کردن از جیب مردم می‌توانستند بیشتر تحمل کنند). 

چرا بسیاری از سران سپاه با حمایت از کلیات مذاکرات هسته‌ای دولت حسن روحانی، از در حمایت بر آمدند. البته آن‌ها دوست نداشتند این توافقات به‌نام حسن روحانی ثبت شود ولی روند انتخابات ریاست‌جمهوری ابتکار عمل را از دست آن‌ها گرفته بود و آن را به‌دست حسن روحانی داده بود و نه مثلاً به‌دست سعید جلیلی. 

بحث بر سر اینکه مذاکرات بر سر رفع تحریم‌ها چگونه و توسط چه گروهی باید باشد با بحث بر سر اینکه عده‌ای مخالف رفع تحریم‌ها بودند و عده‌ای موافق، دو چیز کاملاً مجزایی است. مثال می‌آورم: 

بعد از برگشت احمدی‌نژاد از شصت و دومین اجلاس سالیانه مجمع عمومی ‌سازمان ملل متحد آقای حداد عادل گفت «مهم‌ترین دستاورد این سفر این بود که تابوی مذاکره نکردن شکسته شد. از این به بعد می‌توانیم بگوییم که آماده مذاکرات با مردم و مسئولان آمریکایی هستیم. مهم این است چه کسی مذاکره می‌کند.» پس بدین ترتیب مشخص می‌شود که محافظه‌کاران تنها به این شرط که خود مذاکره‌کننده باشند آمادگی مذاکره با مقامات آمریکایی را از قبل داشتند. 

با شواهدی که هم اینک در دست داریم نمی‌توان پذیرفت که بخش تصمیم‌گیر نظام حاکم صرفاً به‌خاطر داشتن منافع پشت پرده تحریم‌ها، مخالف مذاکرات بوده‌اند. 

منافع بدون حساب و کتاب عرف دولتی فروش نفت با تحریم‌ها در یک راستا قرار گرفت. این درست است که تلاش برای دور زدن تحریم‌ها باندهایی را پرورش داد که نمی‌توانست غیرمرتبط با رهبری، سپاه و احمدی‌نژاد باشد و باز این درست است که رفع تحریم‌ها منافع پایین‌دستی آن باند‌ها را آزرده‌خاطر کرده است ولی چنانچه گفتیم تعمیم آن به مقامات تصمیم‌گیر نظام می‌تواند گمراه‌کننده و یا بدتر از آن ساده‌لوحانه باشد. رهبر و سپاهیان که بر سر شاخ نشسته بودند نمی‌خواستند بن ببرند. اگر آن‌ها این همه ابله بودند دیری بود که فاتحه خود را خوانده بودند. 

ولی چرا جناح محافظه‌کار هوچی‌گری می‌کند؟ 

تا زمانی كه روحيه سرمايه‌ستيزی، آزادی‌خواهی، استقلال‌طلبی و امپرياليسم‌ستيزی توده‌های زحمتكش از بين نرفته است و مهر و نشان خواست‌های انقلاب پا برجاست ارتجاع قادر نخواهد بود از ژست‌های مردمی ‌و ضدامپرياليستی خود دست شويد. حال که نمی‌تواند چنین کند پس چه بهتر با گرفتن سیمای انقلابی و هدایت آن به مسائل حاشیه‌ای آن را بی‌محتوا و از اصل خود تهی سازد. محافظه‌کاران هم خدا را می‌خواستند هم خرما را. ولی حال که ابتکار عمل گفتگو را از دست داده‌اند می‌کوشند با صورتک ضدآمریکایی، نقاط ضعف توافقات هسته‌ای را که خود زمینه‌ساز اصلی آن تا بدین‌جا بوده‌اند را به گردن دیگران بیاندازند. اگر آن‌ها در رأس تیم مذاکره‌کننده قرار داشتند همین نقاط ضعف را بزرگ‌ترین پیروزی قلمداد می‌کردند. 

(ادامه دارد …) 

 

بخش اول از نوشتار «مرور اجمالی و بررسی تاریخ سیاسی ایران از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تا امروز» ـــ رفتن به ریشه‌ها یا زدن تیشه به ریشه‌ها؟

بخش دوم از نوشتار «مرور اجمالی و بررسی تاریخ سیاسی ایران از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تا امروز» ـــ از اصلاحات امینی تا اصلاحات ارضی شاه

بخش سوم از نوشتار «مرور اجمالی و بررسی تاریخ سیاسی ایران از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تا امروز» ـــ درباره ماهیت بورژوازی ملی ایران

بخش چهارم از نوشتار «مرور اجمالی و بررسی تاریخ سیاسی ایران از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تا امروز» ـ شکل‌گیری جنبش چریکی / زمینه‌های اجتماعی رشد نفوذ روحانیت مبارز سنتی

بخش پنجم از نوشتار «مرور اجمالی و بررسی تاریخ سیاسی ایران از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تا امروز» ـ از پیروزی انقلاب بهمن ۵۷ تا پایان ریاست‌جمهوری بنی صدر

بخش ششم از نوشتار «مرور اجمالی و بررسی تاریخ سیاسی ایران از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تا امروز» – روند تسلط بورژوازی تجاری بر ارکان اقتصاد و پیامدهای سیاسی آن

بخش هفتم از نوشتار «مرور اجمالی و بررسی تاریخ سیاسی ایران از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تا امروز» ـ بررسی رویدادها در دولت‌های هاشمی و خاتمی 

بخش هشتم از نوشتار «مرور اجمالی و بررسی تاریخ سیاسی ایران از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تا امروز» ـ ماهیت دولت احمدی‌نژاد / برآمد جنبش سبز

بخش نهم از نوشتار «مرور اجمالی و بررسی تاریخ سیاسی ایران از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تا امروز» ـ در دفاع از سیاست اصولی حزب توده ایران در سال‌های ۶۱ـ۱۳۵۷ 

بخش دهم از نوشتار «مرور اجمالی و بررسی تاریخ سیاسی ایران از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تا امروز» ـ مهندسی انتخابات ۱۳۹۲ در چه سطحی انجام گرفت؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *