شماره ۲۹۱ ــ دوشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
در اردیبهشت ماه سال جاری گزارشی پیرامون «تبدیل زندان اوین به پارک عمومی»، توسط خبرگزاریهای رسمی جمهوری اسلامی انتشار یافت … اما آیا براستی میتوان حکایت بخشی از تاریخ این سرزمین را از حافظه جمعی حذف کرد؟
میتوان در «پارک عمومی» اوین، تفرجکنان قدم زد و هویت این مکان را بهمثابه یک گواه تاریخی به فراموشی سپرد؟
در تاریخ معاصر جهان اما این نخستین بار نیست که راهکار نابودسازی اسناد و نشانههای تاریخی از سوی دولتمردان در پیش گرفته میشود.
پس از خاتمه جنگ جهانی دوم، اصلیترین ارگانهای تدارک ترور و سرکوب رژیم نازی (اداره مرکزی امنیت، اس اس، اس د و گشتاپو)، توسط دولت آلمان غربی بهکلی تخریب و با خاک یکسان میشود.
در اردیبهشت ماه سال جاری گزارشی پیرامون «تبدیل زندان اوین به پارک عمومی»، توسط خبرگزاریهای رسمی جمهوری اسلامی انتشار یافت.
همزمان با انتشار این گزارش، محمدباقر قالیباف، شهردار تهران، در جریان مراسم افتتاح سیزدهمین نمایشگاه بینالمللی گل و گیاه، در توضیح چگونگی اجرای این طرح چنین گفته بود:
«حدود دو ماه گذشته جلسهای با آیتالله آملیلاریجانی (رئیس قوه قضاییه) داشتیم؛ وی به بنده اعلام کرد پیشنهاد شهرداری را بررسی کردهایم و آمادهایم شهرداری برای تبدیل مجموعه زندان اوین به فضای سبز وارد مذاکره شود.
قوه قضاییه آماده است تا بخشی از هزینههای این کار را بپذیرد و مجموعه اوین تبدیل به پارک عمومی شود.»
اما آیا براستی میتوان حکایت بخشی از تاریخ این سرزمین را از حافظه جمعی حذف کرد؟
میتوان در «پارک عمومی» اوین، تفرجکنان قدم زد و هویت این مکان را بهمثابه یک گواه تاریخی به فراموشی سپرد؟
در تاریخ معاصر جهان اما این نخستین بار نیست که راهکار نابودسازی اسناد و نشانههای تاریخی از سوی دولتمردان در پیش گرفته میشود.
پس از خاتمه جنگ جهانی دوم، اصلیترین ارگانهای تدارک ترور و سرکوب رژیم نازی (اداره مرکزی امنیت، اس اس، اس د و گشتاپو)، توسط دولت آلمان غربی بهکلی تخریب و با خاک یکسان میشود.
رویهای در پیش گرفته میشود تا بهطور سیستماتیک هر آنچه از گذشته نشان دارد به تمامی نابود شود. گویا با از بین بردن نشانهها میتوان تاریخ را از نو نوشت و جنایات را از صفحات تاریخ حذف کرد.
Niederkirchnerstraße ۸ آدرسی که نباید فراموش کنیم
Wilhelmstraße ۱۰۲ پایگاه جنایتکاران پشت میزنشین فاشیست در قلب برلین
رهگذرانی که از این دو خیابان گذر میکنند، بیاد میآورند که در فاصله سالهای ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۵، در محوطهای که اکنون مرکز «موضعنگاری ترور» (Topographie des Terrors) نامیده میشود، جنایتکارانی همانند هاینریش هیملر، رئیس اس اس (نیروی ضربتی حزب نازی) و ارنست کالتن برونر، رئیس اداره مرکزی امنیت به تئوریپردازی پیرامون نسلکشی و چگونگی سرکوب کمونیستها و نهضتهای مقاومت علیه فاشیسم در آلمان و کشورهای تصرف شده توسط ارتش المان میپرداختند.
ساختمان هنرستانی درخیابانی موسوم به پرنس آلبرشت اشتراسه به مرکز گشتاپو (Geheime Staatspolizei)، پلیس مخفی رایش سوم، اختصاص یافت.
بخشی از این خیابان که پس از خاتمه جنگ در بخش شرقی برلین قرار گرفت، در سال ۱۹۵۱ بهمنظور بزرگداشت یکی از زنان کمونیست عضو جبهه مقاومت علیه فاشیسم، Käthe Niederkirchener، توسط جمهوری دموکراتیک آلمان به Niederkirchnerstraße
تغییر نام یافت.
سلولهای اختصاصی گشتاپو در محوطه سابق کارگاهها و آتلیههای نقاشی هنرستان ساخته شد. این آتلیههای نقاشی در زیرزمین ساختمان هنرستانی قرار داشتند که به مرکز گشتاپو تبدیل شده بود.
در زیرزمین هنرستان، ۳۸ سلول انفرادی و یک سلول جمعی با گنجایش بیست نفر ساخته میشود.
بازجویی از زندانیان در طبقات بالایی، در ضلع جنوبی ساختمان همراه با شکنجه و اعمال خشونت انجام میشد. زندانیان در دوران بازجویی در سلولهای گشتاپو محبوس میشدند و پس از اتمام دوران بازجویی به دیگر زندانهای واقع در برلین، یا زندانهای واقع در سایر شهرهای آلمان، یا اردوگاهها انتقال مییافتند. احکام تیرباران و یا به دار آویختن نیز در سایر زندانها یا در اردوگاههای مرگ به مرحله اجرا در میآمد.
در همسایگی گشتاپو، هتل پرنس آلبرشت قرار داشت که از سال ۱۹۳۴ به مرکز اس اس (نیروی ضربتی حزب ناسیونال سوسیالیستها) تبدیل شد و از سال ۱۹۳۹، اداره مرکزی امنیت نیز به این محل انتقال یافت.
گشتاپو در زیر پای سربازان ارتش سرخ
از ماه نوامبر ۱۹۴۳، برلین بهطور مداوم هدف حملات هوایی قرار میگیرد. بخشهای مختلف شهر یکی پس از دیگری به تلی از خاک و آوار تبدیل میشوند.
«پرنس آلبرت اشتراسه»، شماره ۸ نیز از بمبارانها در امان نمیماند. از اینرو دوایری از گشتاپو به خارج از برلین انتقال مییابد.
سوم فوریه ۱۹۴۵، مرکز شهر برلین توسط هواپیماهای امریکایی بهشدت مورد بمباران قرار میگیرد. مرکز گشتاپو نیز بر اثر موج انفجارها دچار آسیب میشود. پنجرههای سلولها میشکند و جریان آب قطع میشود.
از اینرو زندانیان شناخته شده را به جنوب آلمان منتقل میکنند.
در ابتدای ماه آپریل گروهی دیگر به سوی جنوب روانه میشوند. اما این بار این کارکنان گشتاپو بودند که در هراس ناشی از پیشروی فزاینده ارتش سرخ، راه فرار را در پیش میگیرند.
چشمانداز درهم شکستن رژیم نازی، وحشیگری فاشیستها را شدت میبخشد. زندانیان را بدون حکم و به دلخواه به دار میآویزند، یا هدف آتش جوخه تیرباران قرار میدهند.
هاینریش هیملر، رهبر اس اس طی فرمانی تأکید میکند که حتی یک زندانی سیاسی هم نمیبایست توسط نیروهای متفقین آزاد شود.
از اینرو ماموران اس اس در ۲۲ آوریل ۱۹۴۵، شماری از زندانیان محبوس در زندان گشتاپو را به خیابانی در نزدیکی مرکز گشتاپو، خیابانی موسوم به Puttkamerstraße، میبرند و در یک خانه مخروبه، آنها را تیرباران میکنند.
چند روزی میگذرد. ارتش سرخ به نزدیکیهای برلین میرسد و بهسوی مرکز شهر پیش میرود. مقامات ارشد گشتاپو نیز پیش از رسیدن ارتش سرخ، در حالیکه چند زندانی را بهعنوان گروگان بههمراه دارند، راه فرار را در پیش میگیرند.
تنها شش زندانی را در آن عمارت عظیم بر جای میگذارند. درها را بروی آنان قفل میکنند و میروند.
در روز ۳۰ آوریل ۱۹۴۵، برلین به تصرف ارتش سرخ در میآید.
فرانتس لانگه، عضو حزب کمونیست آلمان، از آن روزها میگوید:
«در روز اول ماه مه ۱۹۴۵، همهمهای از بیرون شنیده میشد. حدس زدیم که افراد اس اس در راهرو جمع شدهاند.
یکی از آنان در مورد چگونگی تعیین تکلیف زندانیان باقی مانده سئوال کرد و افسر مافوق چنین پاسخ داد:
آنها را زنده در همین جا باقی میگذاریم. از این طریق میتوانیم ثابت کنیم که هیچیک از زندانیان را تیرباران نکردهایم.
دیگر صدایی از بیرون شنیده نمیشد. همگی فرار کرده بودند.
ما کاملاً تنها بودیم. کاملا تنهاً در این عمارت بزرگ ویران شده و ما در انتظار بودیم. انتظار و انتظار و انتظار.
تمام شب را در انتظار گذراندیم هوا دوباره روشن میشد.
دوم ماه مه فرا میرسید.
حدود ساعت شش صبح، آواهایی به زبان روسی از دور شنیده میشد.
ارتش سرخ وارد مرکز گشتاپو شده بود.
صدای گامها نزدیک و نزدیکتر میشد.
با مشت بر درها میکوبیدیم.
تنها چند دقیقه بهطول انجامید.
صدای فرود آمدن تبرها بر درهای قفل شده شنیده میشد.
درب سلول شکسته شد.
یک سرباز جوان ارتش سرخ در برابرم ایستاده بود.
ما آزاد بودیم.»
تبدیل مرکز شکنجه و ترور به مرکز تفریحی و انبار زباله
چگونگی رویارویی با مرکز پیشین گشتاپو، نشانگر چگونگی برخورد با تاریخ معاصر این کشور است.
آنجا که نابود کردن و تخریب هر آنچه از گذشته نشان دارد، جایگزین کارپژوهشی و کندوکاو تاریخی میشود.
بهرغم آنکه آتشسوزی و موج انفجار، خرابیهای زیادی در ساختمان گشتاپو و ساختمان مجاور به بار آورده بود،اما بخش اعظم ساختمانها، قابل مرمت و بازسازی تشخیص داده شد.
در تصاویری که از گشتاپو و ساختمانهای مجاور در چند سال پس از جنگ گرفته شده است، اسکلت ساختمانها، دیوارها و سقف سلولها و چارچوب فلزی پنجرهها بهوضوح قابل تشخیص است.
گفتنی است که در جریان شدت گرفتن بمباران برلین در روزهای پایانی جنگ جهانی دوم، ساختمان گشتاپو در قیاس با موزهای که در مجاورت آن قرار داشت، به میزان کمتری آسیب میبیند. تصاویر باقی مانده از سال ۱۹۴۸، نشاندهنده این واقعیت است.
Senat برلین (دولت ایالت برلین در آلمان غربی) اما سودای دیگری در سر داشت.
موزه مجاور که در زمان کنونی Martin Gropius – Bau نامیده میشود، بهرغم آنکه آسیب بیشتری دیده بود، مورد مرمت قرار میگیرد و بازسازی میشود؛ اما بنابر تصمیم Senat برلین، ساختمان گشتاپو که بهمراتب کمتر آسیب دیده بود، تا سال ۱۹۵۳ خالی و متروکه بر جای میماند.
در تصاویری که از سال ۱۹۵۳ بر جای مانده است، تصویری از یک ساختمان مشاهده میشود که بهرغم آنکه دچار آتشسوزی شده است، اما بخش اعظم آن سالم باقی مانده است.
بهرغم نظر کارشناسان مبنی بر قابل مرمت بودن مرکز پیشین گشتاپو، ساختمان گشتاپو در سال ۱۹۵۳ تخریب میشود.
سرانجام در ۱۵ ژوئن ۱۹۵۶، اسکلت باقی ساختمان گشتاپو را منفجر میکنند.
زندانیان پیشین گشتاپو پس از خاتمه جنگ از مرکز پیشین گشتاپو بازدید کردهاند و عکسها و نوشتههای آنان، گواهیست بر نابودی عمدی ساختمان گشتاپو توسط دولت آلمان غربی.
به تاریخ هفتم اکتبر ۱۹۴۸، روایتی به قلم Ursula von Kardorff، در روزنامه Süddeutsche Zeitung منتشر میشود.
در این سال، راوی به اتفاق یک عکاس به مرکز پیشین گشتاپو رفتهاند و از ساختمان گشتاپو عکسبرداری کردهاند.
در این عکسها، سقف، پنجرهها و دیوارهای سلولها دیده میشود.
عکاس (Norbert Leonhard)، در اوایل سال ۱۹۴۲، به جرم تلاش در جهت مخفی کردن تبار یهودی خود، توسط گشتاپو بازداشت میشود و ۳ ماه از دوران اسارت خود را در زندان گشتاپو میگذراند.
در این گزارش از جمله چنین آمده است:
«وارد راهرو شدیم. سلولها بدون در بودند. درهای چوبی سلولها را به مصرف سوخت رسانده بودند.
سلولها به پهنای یک متر و درازای ۳ متر.
همراه عکاس من در حالیکه دوربین را در دست داشت، در حالیکه پاهایش را روی زمین میکشید، وارد سلول شد.
همینه! همین جاست!
نوشتن روی دیوار ممنوع بود.
این را من روی دیوار کنده بودم:
«فقط شجاعت»
همراهم این جملات را میگفت، در حالیکه دوربین در دستش میلرزید.»
اگر سلولهای زندان گشتاپو واقع در زیرزمین این بنا را تخریب نمیکردند، بدون تردید کماکان واپسین نوشتههای زندانیان محکوم به اعدام بر دیوارهای این سلولها بر جای مانده بود و دیوارهای این سلولها که مقاومت زندانیان در برابر فاشیسم را بازتاب میدادند، بخشی از موزه مقاومت علیه فاشیسم را تشکیل میداد.
نویسندهای بهنام Günther Weisenborn که او نیز برای چند ماه در زندان گشتاپو محبوس بوده است، در نوامبر سال ۱۹۵۰ به اتفاق برتولت برشت به مرکز پیشین گشتاپو میروند. او مینویسد:
«وارد حیاط کوچک شدیم. همانجا که «محل پیادهروی» نامیده میشد. ۶ زندانی، به مدت ۲۰ دقیقه در سکوت کامل قدم میزدند.
در راهرو پیش میرفتیم و من از یادماندههایم میگفتم. در یک لحظه بهسوی برشت چرخیدم و نگاهم با نگاه او تلاقی کرد.
نگاهش آمیزهای بود از هیجان دانستن و خشم فرو خورده.
زمین سلولها پوشیده شده بود از خرده سنگ، خرده شیشه، جعبههای خالی سیگار، عکس یا اعلامیهای که به زردی گرائیده بود.
وارد سلول پیشین من شدیم.
سلول خیلی تاریک بود.
برشت سئوال کرد:
ـ این جا همیشه تا این اندازه تاریک بود؟
ـ بله! همیشه تاریک بود.
ـ سرد هم بود؟
باز هم جواب مثبت دادم.
سلولها بدون درب بودند. درهای چوبی سلولها را به مصرف سوخت رسانده بودند.
من برشت را در تاریکی به زحمت میدیدم. او مانند شبحی بدون حرکت بر جای خود میخکوب شده بود.
برای مدتی طولانی بدون حرکت در سلول قدیمی من باقی ماندیم.
سپس راه قدیمی را در پیش گرفتم. ۵ قدم به جلو، ۵ قدم به عقب.
درازای سلول برابر با ۵ قدم بود.
خرده شیشهها و سنگریزهها در زیر پایم غیژ غیژ میکردند. زمانی که بر جای میایستادم، سکوت مرگ حاکم میشد.»
اما ساکنان برلین پس از تخریب و در نهایت منفجر کردن مرکز پیشین گشتاپو توسط دولت آلمان غربی، در منطقهای که در زمانی نه چندان دور اصلیترین مراکز تدارک ترور و سرکوب در آنجا قرار داشت، از امکان تفریحی بدیعی برخوردار شده بودند.
آنان میتوانستند بدون داشتن گواهینامه در ازای پرداخت ۴۷ مارک ، بهمدت ۳۰ دقیقه با ماشینهای تصادفی و قراضه بر ویرانه بهجا مانده از تخریب بنای گشتاپو رانندگی کنند.
همچنین از سال ۱۹۷۰، یک شرکت خاکبرداری، بخشی از منطقه را برای انتقال ضایعات ساختمانی از سراسر برلین در اختیار گرفته بود.
تا آنجا که با گذشت زمان، پشتههایی از خرده سنگ و شن و ماسه در این بخش از منطقه ایجاد شده بود.
آدرس مرکز برنامهریزی و ارتکاب جنایات فاشیستها با تلاش رژیم سرمایهداری آلمان غربی از نقشه شهر محو شده بود.
کشف دوباره یک مکان تاریخی فراموش شده
در طراحی نقشه شهر پیشبینی شده بود که محوطه سابق گشتاپو به یک باند فرود هلیکوپتر تبدیل شود. خواست و پیشنهادی مبنی بر احداث بنای یادبود قربانیان فاشیسم در میان نبود.
در سال ۱۹۸۰، همزمان با بازسازی موزه مجاور مرکز پیشین گشتاپو و برگزاری یک نمایشگاه در آن، جامعه جهانی حقوق بشر در نامه سرگشادهای خواستار آن شد که محوطه مجاور موزه (مرکز پیشین گشتاپو)، نیز مورد توجه قرار گیرد و با نصب حداقل یک تابلو از قربانیان فاشیسم یاد شود.
در ماه آوریل سال ۱۹۸۳ ایده تشکیل یک موزه از سوی تعدادی از گروهها بهطور همزمان مطرح شد. حاملان این ایده، احداث یک بنای یادبود را کافی نمیدانستند. هدف اصلی بهزعم آنان، روشنگری سیاسی و اجرای برنامههای آموزشی بهنحو فعال بود. این هدف از راه تشکیل آرشیو اسناد، برپایی نمایشگاه و انجام سخنرانی تأمین میگردید.
متنی که پیش ازین توسط کارشناسان دولت ایالت برلین جهت دعوت به شرکت در مسابقه طراحی بنای یادبود تهیه شده بود، پرسشهای بسیاری را بیپاسخ میگذاشت و سرشار از ابهام و تناقض بود.
گنجاندن واژه «توتالیتاریسم» در این متن، بیاعتمادی زیادی را برمیانگیخت؛ چرا که ارتباط مشخص بنای یادبود با جنایات رژیم نازی پنهان میماند.
اما تناقض اصلی متن در آنجا بود که Senat برلین خواهان ایجاد بنایی دو منظوره بود: بنایی جهت بزرگداشت قربانیان و پارک تفریحی برای ساکنان برلین.
متن دعوتنامه شرکت در مسابقه طراحی این پرسش اساسی را بدون پاسخ میگذاشت: کدام وظیفه ارجحیت دارد؟ طراحی بنای یادبود؟ طراحی پارک تفریحی؟
ابهامات و تناقضات متن دعوتنامه Senat برلین جهت شرکت در مسابقه طراحی بدانجا انجامید که طرحهایی تصنعی، گنگ، مبهم، بیروح و نامشخص از سوی شرکتکنندگان در مسابقه ارائه گردد.
از اینرو ارزیابی رئیس هیأت داوران، Eberhard Roters در این عبارت خلاصه شد: یک نتیجه تکاندهنده و یأسآور!
پس از گذشت بیش از ۲ سال در اواخر سال ۱۹۸۵، شماری از شخصیتها و نهادهای فرهنگی گردهم آمدند و در نامه سرگشادهای که شهردار وقت برلین غربی را خطاب قرار میداد، خواستار پیگیری پروژه احداث موزه در محوطه سابق گشتاپو گردیدند.
افراد داوطلب دست به اقدام میزنند و بخشی از زیرزمین گشتاپو در سال ۱۹۸۶ پس از خاکبرداریها دوباره در معرض دید قرار میگیرد.
اما پروژه ساخت موزهای که نه تنها قربانیان، بلکه عاملان ترور را نیز زیر ذرهبین قرار دهد، سال به سال بهدلیل کمبود بودجه و عدم توجه آشکار مسئولان ایالتی و کشوری به تعویق میافتاد.
سرانجام در ماه نوامبر سال ۲۰۰۷، کار ساختمان مرکز اسناد جنایات رژیم نازی آغاز گردید و مقرر گردید که در ماه مه ۲۰۱۰ ، به مناسبت ۶۵-مین سالگرد پایان جنگ، این مرکز افتتاح شود.
حقارت آشکار جاعلان تاریخ
مرکز «موضعنگاری ترور» Topographie des Terrors در مکان پیشین گشتاپو و دیگر مراکز امنیتی رژیم نازی، در محوطهای به مساحت ۸۰۰ مترمربع در ماه مه ۲۰۱۰ افتتاح شد.
از سوی این مرکز، کتابها و جزواتی انتشار یافته است که در تهیه این نوشتار نیز مورد استفاده قرار گرفتهاند.
این مرکز، آرشیو اسناد جنایات حکومت نازیها نیز نامیده میشود.
دو تابلوی بزرگ اطلاعاتی در قطع همسان در بخش بیرونی این مرکز، توجه بازدیدکنندگان را بهخود جلب میکند.
طرفه آنکه در یک تابلو به تاریخچه مرکز گشتاپو و سایر مراکز امنیتی در این منطقه اشاره میشود و در تابلوی دیگر به تاریخچه و چگونگی احداث دیوار برلین.
در نتیجه، توجه بازدیدکننده را پیش از ورود به مرکز اسناد جنایات فاشیستها، بهطور همزمان به تاریخچه گشتاپو و تاریخچه ساختن دیوار جلب میکنند.
بخشی از دیوار برلین را نیز به درازای ۲۰۰ متر، از ابتدا تا انتهای محدوده مرکز «موضعنگاری ترور» بر جای گذاشتهاند.
با نصب تابلوهایی به بازدیدکنندگان یادآور میشوند که سلولهای گشتاپو نیز در این محدوده قرار داشته است.
در اینجاست که دموکراسی بورژوایی به یاری فاشیسم میآید.
مرکز بازجویی و شکنجه مبارزان ضدفاشیست را تبدیل به شهر بازی، پیست رانندگی با ماشینهای اسقاطی و نیز زبالهدانی میکند.
آنگاه که پس از سالها تن به ایجاد مرکز اسناد میدهد، جنایات رژیم نازی را از طریق این قرینهسازی و همسان جلوه دادن، بیرنگ میکند و دست به تحریف تاریخ میزند.
طنز تاریخ نیز در اینجاست.
آنانی که سودای تبدیل مرکز گشتاپو به باند فرود هلیکوپتررا در سر میپروراندند، از توتالیتاریسم و دیکتاتوری سخن میگویند.
چند دهه سپری میشود و حتی یک تابلو کوچک به یاد قربانیان در این محل نصب نمیشود؛ اما دادگاهی که در سال ۱۹۶۳ علیه ماموران گشتاپو تشکیل شد، در سال ۱۹۶۸ به کار خود خاتمه میدهد. چرا که ماده قانونی مربوط بهمدت زمانی که اتهام «مشارکت در قتل» مشمول مرور زمان میشود، تغییر کرده بود. از سوی دیگر اکثر ماموران اداره امنیت هرگز مورد تعقیب کیفری واقع نشدند.
مبارزه کمونیستها علیه فاشیسم در آئینه اسناد
حزب کمونیست آلمان با ۳۶۰هزار عضو و در اختیار داشتن شمار زیادی از سازمانهای جنبی، در انتخابات پارلمانی در نوامبر سال ۱۹۳۲، قریب به ۱۷ درصد آراء را بدست آورد.
بهعبارتی دیگر، قریب به ۶ میلیون نفر، رای خود را به حزب کمونیست دادند.
با قدرتگیری نازیها، اعمال خشونت علیه کمونیستها شدت گرفت و پس از آتش زدن رایشتاگ به اوج خود رسید.
در شب ۲۷ به ۲۸ فوریه ۱۹۳۳، ساختمان رایشتاگ (پارلمان آلمان) به آتش کشیده میشود. مقامات نازی انگشت اتهام را متوجه کمونیستها میکنند.
با هدف سرکوب کمونیستها، حالت فوقالعاده اعلام میشود.
آزادیهای تضمین شده در قانون اساسی جمهوری وایمار به حالت تعلیق درمیآید و این اختیار به ماموران امنیتی داده میشود تا «دشمنان مردم» را بدون ذکر دلیل دستگیر کنند.
اعتبار نمایندگان حزب در پارلمان باطل میشود.
تا ماه ژوئن ۱۹۳۳، بیش از هزار کمونیست دستگیر شدند که از آن میان، نیمی از اعضای کمیته مرکزی حزب کمونیست، و قریب به دوسوم از مسئولین محلی حزب بودند.
بر طبق قانونی که در ۱۰ فوریه ۱۹۳۶ بهتصویب میرسد، گشتاپو جایگزین قانون میشود.
شکنجه، قتل، آدمربایی و اعزام دستگیرشدگان به اردوگاهها، همه و همه در ردیف اقدامات فراقانونی بهشمار نمیآیند.
بر طبق ماده ۷ این قانون، در ارتباط با اقدامات انجام شده توسط گشتاپو، هیچیک از مراجع قضایی از صلاحیت رسیدگی برخوردار نبودند.
از این زمان به بعد، هاینریش هیملر، رهبر اس اس (نیروی ضربتی حزب ناسیونال سوسیالیستها)، که ریاست کل پلیس آلمان را نیز بر عهده دارد، اولین اردوگا ه مرگ در داخائو را احداث میکند.
دوران شکستهای زنجیرهای فاشیستها پس از شکست در نبرد استالینگراد فرا میرسد و کمونیستها و سندیکالیستها به سازماندهی گستردهتری در کارخانهها دست میزنند.
گشتاپو بر شدت عمل خود میافزاید و شماری از زندانیانی که در ارتباط با حزب کمونیست آلمان دستگیر شدهاند، تیر باران میشوند، یا به دار آویخته میشوند.
کمونیستها نقش تعیینکنندهای در مبارزه علیه فاشیسم ایفا کردند و بر طبق رهنمودهای کمینترن در راستای تشکیل جبهه متحد خلق مبارزه میکردند.
در روزهای آخر جنگ، گشتاپو نسبت به نابودی اسناد و پروندهها اقدام میکند.
اما به گواهی اسناد باقیمانده موجود در آرشیو مرکز «موضعنگاری ترور»، کمونیستها بیش از ۲۰ در صد زندانیان را تشکیل میدادند.
بخش A۱ در گشتاپو به پیگرد و سرکوب کمونیستها اختصاص داشت.
بخشی از زندگینامه و تصاویر تعدادی از اعضای حزب کمونیست آلمان (کا پ د)، که در زندان گشتاپو بازجویی شدهاند، در آرشیو اسناد «موضعنگاری» یافت میشود.
به گواهی این اسناد، شماری از اعضای حزب که کارگر ساختمانی، کارگر معدن، کلیدساز بودهاند، به اسارت گشتاپو در آمدهاند.
اریش هانکه، کارگر ساختمانی که تحت شدیدترین شکنجهها واقع شده بود مینویسد:
«آنها میگفتند چیزی از تو نمیخواهیم جز یک آدرس.
اگر آدرسی که آنها میخواستند در اختیارشان قرار میدادم، گشتاپو میتوانست به تشکیلات حزب ضربه شدیدی بزند.
قدرت مقاومت من نیز هم درهم شکسته میشد.
سپس سئوالات دیگری مطرح میشد.
با پاسخ دادن به همان سئوال اول، موقعیت تو وخیمتر میشد.
شکنجههای بیشتری اعمال میشد تا تو را تخلیه اطلاعاتی بکنند.»
اریش هانکه کمی پیش از خاتمه جنگ از زندان فرار میکند و مخفی میشود.
در سال ۱۹۴۹، ریاست دانشکده تازه تأسیس کارگران و دهقانان را در دانشگاه Humboldt برلین برعهده میگیرد.
در اواسط دهه پنجاه، در رشته ماتریالیسم دیالکتیکی و تاریخی در دانشکده اقتصاد Karlshorst به تدریس میپردازد.
گئورگی دیمیتریوف، از بنیانگذاران حزب کمونیست بلغارستان و مسئول دفتر کمینترن در غرب اروپا، در ۹ مارس ۱۹۳۳ به اتهام آتش زدن رایشتاگ ( پارلمان آلمان) دستگیر میشود.
دادگاه فرمایشی دیمیتریوف برگزار میشود و بهرغم توهم هیتلر و همدستانش که در انتظار موفقیت چشمگیری در زمینه تبلیغات ضدکمونیستی بودند، پخش رادیویی جریان محاکمات بهدلیل دفاع جانانه و افشاگرانه دیمیتریوف قطع میشود.
بهرغم صدور حکم تبرئه برای دیمیتریوف، او به زندان گشتاپو منتقل میشود و تا اواخر فوریه ۱۹۳۴ از زندان آزاد نمیشود.
ارنست تلمان، رهبر حزب کمونیست آلمان در ماه مارس ۱۹۳۳ دستگیر میشود و در جریان بازجوییها بهشدت مورد شکنجه قرار میگیرد. پس از گذراندن دوران اسارت در زندانهای شهرهای مختلف، سرانجام به اردوگاه مرگ بوخنوالد منتقل میشود و در ۱۸ اوت ۱۹۴۴ به قتل میرسد.
پلاک شماره ۶۱۵ گشتاپو، نام دبیر اول کمیته مرکزی و رئیسجمهور را در کنار خود دارد.
اریش هونکر که پدرش معدنچی بود و خودش به کار سقفسازی اشتغال داشت، در ۴ دسامبر ۱۹۳۵ به اسارت در میآید و در سال ۱۹۳۷ به ۱۰ سال زندان محکوم میشود.
در مرکز اسناد با نام و زندگینامه شماری از کمونیستها اشنا میشویم که به اسارت گشتاپو در آمده بودند. بسیاری از آنان در مقابل جوخه آتش قرار گرفتند، یا به دار آویخته شدند، یا پنهانی به قتل رسیدند.
آنان تنها یک نام، یا یک شماره نیستند.
از برابر تصاویر عبور میکنیم و میخوانیم:
Greta Kuckhoff، از بنیانگذاران اتحادیه زنان دموکرات در جمهوری دمکراتیک آلمان؛
Wilhelm Agatz، فعال سندیکایی؛
Wienand Kaasch، کلیدساز؛
Rudolf Bergtel، فعال سندیکایی؛
Reinhold Popall، کلیدساز؛
Josef Beppo، حقوقدان؛
Anton Saefkow، کارگر ماشینساز و از فعالین تشکیل جبهه متحد خلق؛
…؛
…؛
…؛
افزودن دیدگاه جدید