وفا یا جفا

Print Friendly, PDF & Email

از آنجا که شخصاً از آغاز فرماندهی زنده‌یاد ناخدا بهرام افضلی بر نیروی دریاییِ ایران، آن‌هم در زمان جنگ، افتخار خدمت در کنار ایشان را داشته و از نزدیک به خلق و خوی انسانی و عشق و علاقه بیکرانش به مردم و میهن آگاهی دارم؛ و از آنجا که به آزاداندیشی، توانایی‌ها و شرافت نظامی‌ او اعتقاد کامل دارم، موکداً تمامی ‌این اتهامات را بلاموضوع دانسته و توطئه‌ای برای انهدام حزب تودۀ ایران بیش نمی‌دانم. از همین‌رو نمی‌توانم بپذیرم که مستقیم و یا غیر‌مستقیم به چنین شخصیت دانا و فرماندهی توانا نسبت «فریب خورده‌ای» داده شود که از او «سوء‌استفاده» شده است؛ آنهم از سوی حزبش. چنین اتهاماتی نه شایسته حزب تودۀ ایران است و نه زنده‌یاد ناخدا بهرام افضلی و سایر نظامیان و غیرنظامیان میهن‌دوست. در پرونده اینان جز خدمت به مردم و میهن چیز دیگری وجود ندارد. 

 

دوست و رفیق گرامی‌آقای بیژن پوربهنام در دفاع از انسانی شریف و خردمند، زنده‌یاد ناخدا بهرام افضلی، پس از شرحی در‌خور که از خدمات ارزنده این بزرگ‌مرد ارائه می‌دهد، به چند جمله رد‌و‌بدل شده در بی‌دادگاه رژیم استناد کرده و نتیجه می‌گیرد که از نظامیان شریفی که با آرزو و آمال‌های بزرگ و انسانی به‌راه حزب تودۀ ایران آمده بودند، «سوء‌استفاده» شده است. 

قصد او با نوشتن این مطلب، آن‌طور که از تیتر آن برمی‌آید، دادن پاسخی شایسته به اتهامات آقای هادی غفاری است؛ فردی که از روز اوّل انقلاب نشان داده است که به‌طور بیمارگونه‌ای ضد آزادی دگراندیشان و به‌ویژه حزب تودۀ ایران بوده و می‌باشد. البته آقای پوربهنام در دفاع از زنده‌یاد ناخدا افضلی تا حدودی زیاد موفق است. چرا که ناخدا افضلی به پاکی و شرافت، و عشق به میهن و مردم شُهره بود و نمی‌توان آسان به او تهمت زد. امّا جالب اینجاست که ایشان در نتیجه‌گیری‌های پایانی این نوشتار به‌جای محکوم کردن آقای هادی غفاری به‌عنوان یک مفتری و همچنین بی‌دادگاهی که قربانیان خود از‌جمله زنده‌یاد ناخدا افضلی و سایر نظامیان را بدون رعایت کوچکترین موازین انسانی و حقوقی تحت فشار شدید قرار داده و برایشان هیچ راهی در دفاع از خود باز نمی‌گذارد و در نهایت هم همه را به اعدام محکوم می‌کند، به یک جمله ناخدا افضلی در بی‌دادگاه («از چیزهایی که ما پیش خودمان و در درون خود ساخته بودیم که بلی ما یک آمال بسیار خوب داریم و انسانی است و می‌خواهیم خدمت کنیم، سوء‌استفاده شد»)  که به‌احتمال قوی در روند بازجویی و فشار شدید روحی گفته شده است استناد کرده و  حکم به «سوء‌استفاده حزب» از آمال و آرزوهای رفقای نظامی‌ را می‌دهد. او می‌نویسد: «سئوالی که در اینجا مطرح است اینست که چرا و به چه دلیل این چنین از حسن‌ نیت پاک انسانی، عشق به مردم و میهن و ازخودگذشتگی تک تک نظامیان میهن‌دوست، چه غیرانسانی و بی‌رحمانه سوء‌استفاده شده است؟  نظامیان میهن‌دوستی که از وجود تشکیلات مخفی نظامی ‌بی‌اطلاع بوده‌اند، ولی از آنها در درون ارتش در جهت مقاصد و اهدافی مشخص می‌توان سوءاستفاده کرد و زندگی و آینده آنها و خانواده ایشان را به نیستی و نابودی کشاند. چرا؟» 

در پاسخ به این نتیجه‌گیری آقای پوربهنام باید پرسید که  تفاوت محتوی این نتیجه‌گیری شما با اتهاماتی که آقای هادی غفاری علیه ناخدا افضلی آنهم صرفاً به‌خاطر وابستگی او به حزب تودۀ ایران مطرح می‌کند، در کجاست؟ فکر می‌کنید با جدا کردن حساب زنده‌یاد ناخدا بهرام افضلی از حساب حزب تودۀ ایران و تکرار اتهامات آقایان هادی غفاری و مهدی پرتوی علیه حزب، از او دفاع کرده‌اید!؟ فکر نمی‌کنید که این نوع جدا کردن  و چنین دفاعی، یعنی به‌نوعی پذیرش همان اتهاماتی است که آنان تکرار می‌کنند!؟ بدین معنی که شما می‌پذیرید که این اتهامات درست است، ولی  گناهِ آن به گردن حزب است که از این انسان‌های شریف «سوء‌استفاده» کرده و اینان نه «قربانی» توطئه‌های رنگارنگ سیستم حکومتی، بلکه «قربانی» حزب تودۀ ایران هستند و «فریب»  آن را خورده‌اند. مگر نه اینکه در طول تاریخ همواره و همیشه همه پیروان سوسیالیزم علمی ‌و همه آنانی که آرزویی جز سعادت و بهروزی تهیدستان ندارند را «فریب‌خوردگان» نام نهاده‌اند؟ منظورم همه آنانی است که مانند ناخدا افضلی «با پوست و گوشت و استخوان خود فساد و ظلم و محرومیت را در جامعه احساس کرده و … برای فایق آمدن بر مشکلات و برای رفتن جامعه به‌طرف یک تعادل، به‌طرف یک قسط، لزوم یک حزب چپ که انگیزه‌های خدمت اجتماعی یکسان برای افراد جامعه را داشته باشد، …» ضروری  می‌دیدند و می‌بینند!   زنده‌یاد ناخدا بهرام افضلی و سایر نظامیان و غیرنظامیانی که در این بی‌دادگاه‌ها محاکمه و محکوم گردیدند، انسان‌های دانا، توانا، بیدار و شریفی بودند که هیچ گناهی جز خدمت به میهن و مردم نداشتند. هیچ‌کدام از این اتهاماتی را هم که به این انسان‌های شریف وارد کرده بودند نیز اثبات نشد و چون مبنای واقعی نداشته و ندارد، نمی‌توانست هم اثبات شود. شما با چنین دفاعی از این نظامیان و آنهم از این دیدگاه، غیرمستقیم و بدون اینکه بخواهید، تخم باور به گناهکار بودنشان را می‌کارید و متأسفانه به‌جای «وفا» به آنان «جفا» می‌کنید. چنین دیدگاهی البته آشناست و مدت‌هاست که در جنبش چپ آگاهانه و ناآگاهانه قربانیان پرافتخاری را نشانه گرفته است. 

مسئله آقای پرتوی که در تخریب حزب تودۀ ایران از هیچ عملی فروگذار نکرد و به مسلخ فرستادن تقریباً تمامی ‌رهبران و بهترین کادرهای حزبی را در پرونده خود دارد، با مسئله حزب تودۀ ایران تفاوت فاحش دارد. آقای پرتوی در بی‌دادگاه ریشهری بر جایگاه «مدعی‌العموم» تکیه زده و حزب را بر صندلی اتهام نشانده است. او در این بی‌دادگاه‌ها  تمام توان خود را به‌کار گرفته است تا پرونده حزب و کادرهای برجسته‌اش را تا آنجا که می‌تواند سنگین و سنگین‌ترسازد. بنابراین نمی‌توان چنین اتهاماتی را به حسابِ حزبِ تودۀ ایرا ن گذاشت و بعد هم نتیجه گرفت که  پس این حزب انسان‌های دانا و خردمندی همچون ناخدا افضلی و سایر نظامیان و غیرنظامیان را «فریب» داده است.  قبول کنیم که چنین اتهاماتی از بنیاد دروغ است و اتهام  جاسوسی و کودتا به حزب  توطئه‌ای بود برای نابودی و حذف آن از صحنهِ سیاسیِ کشور که توسطِ  دست‌اندرکارانِ داخلی و خارجیِ انحرافِ انقلاب از شعارهایِ اساسیِ آن ابداع و اختراع شده بود.

آقای هادی غفاری هم تکلیفش روشن است. تقریباً همه آنانی که در اوایل انقلاب در سنین پانزده شانزده سالگی بودند و همه مُسن‌تر از آنان، هادی غفاری را خوب می‌شناسند و به نقش و عمل مخرب و ویرانگر او در انقلاب و نیز سرکوب آزادی‌های دمکراتیک، آگاهی کامل دارند. می‌دانند که با سردمداری او چه دسته‌هایی و با چه هیاهویی در خیابان‌ها  به‌راه افتادند و چه بلاهایی را بر سر جوانان و نوجوانان بی‌گناه آن‌روز آوردند. امروز اگر اصلاح‌طلب شده  است، (فضای بسته‌ای که به همت او بر جامعه مستولی شده است، ظاهراً گلوی ایشان را هم می‌فشارد) آنروزها امّا قدّاره‌بندی بود در خیابان‌ها که کسی جلودارش نمی‌شد و  یا نمی‌خواست باشد. بذر کینه و نفرتی که او آنرا در جامعه بعد از انقلاب پاشید هنوز که هنوز است هم‌کیشان و هم پالکی‌هایش آنرا آبیاری و  بهره‌برداری می‌کنند. هنوز هم این فریادهای او در خیابان‌های تهران در گوش‌ها زنگ می‌زند: «… اینجا کربلاست کرب و بلاست، شما که حریف‌تان یک زهرا خانوم است با همان چادر به کمر بسته صد تا دکتر و وکیل و مهندس‌تان را حریف است اما اگر لازم شد همه‌مان هستیم. امروز روز آخر است، آخرالزمان است، دیگر حوصله‌مان را سر بردید …». 

همین آقای هادی غفاری در آن زمان «زهرا خانوم را با دارودسته‌اش فرستاد خیابان ۱۶ آذر تا به‌اصطلاحِ خودش بساط حزب تودۀ ایران را جمع کنند. اگرچه آنروز همه چیز را تخریب کردند، ولی برای بستن  کامل این آخرین دریچه تنفسی جامعه می‌بایستی به توطئه، افترا و اتهام متوسل شوند که متأسفانه این کار را کردند و انقلاب را از پشیبانیِ صاد ق‌ترین و بهترین فرزندانش محروم ساختند. 

دوست و رفیق گرامی‌ آقای پوربهنام! شما می‌توانید مانند بسیاری دیگر از رفقا و دوستداران حزب تودۀ  ایران، از حرکت آن در جامعه انتقادهای جدی داشته باشید و این بسیار خوب هم هست که دربارۀ آن بحث و گفتگو صورت پذیرد و می‌بینیم  که علیرغم مشکلات سر راه  و سوء‌تفاهمات موجود در جنبش، در زمینه‌های مختلفی ادامه داشته و دارد. به‌طور مشخص شما می‌توانید در رابطه با اینکه آیا نظامیان هم این حق و اجازه را  داشته و یا دارند تا در جامعه از سیاست‌های معینی پیروی کرده و احیاناً هوادار این یا آن حزب باشند، نظرات و دیدگاهی معین داشته باشید. البته این بحث، مسئله‌ای است جدی که منجر به برخورد آرا و نظرات متفاوتی شده و  بعضاً با برداشت‌های نادرست از آن، منجر به سوء‌تفاهماتی هم  در درون جنبش گردیده است. شاید مشکل شما هم مربوط به همین مسئله می‌باشد که می‌توان صادقانه و آشکارا دربارۀ آن صحبت کرد. متأسفانه ادامه این مبحث از حوصله این مطلب خارج است. 

 

از آنجا که شخصاً از آغاز فرماندهی زنده‌یاد ناخدا بهرام افضلی بر نیروی دریاییِ ایران، آن‌هم در زمان جنگ، افتخار خدمت در کنار ایشان را داشته و از نزدیک به خلق و خوی انسانی و عشق و علاقه بیکرانش به مردم و میهن آگاهی دارم؛ و از آنجا که به آزاداندیشی، توانایی‌ها و شرافت نظامی‌ او اعتقاد کامل دارم، موکداً تمامی ‌این اتهامات را بلاموضوع دانسته و توطئه‌ای برای انهدام حزب تودۀ ایران بیش نمی‌دانم. از همین‌رو نمی‌توانم بپذیرم که مستقیم و یا غیر‌مستقیم به چنین شخصیت دانا و فرماندهی توانا نسبت «فریب خورده‌ای» داده شود که از او «سوء‌استفاده» شده است؛ آنهم از سوی حزبش. چنین اتهاماتی نه شایسته حزب تودۀ ایران است و نه زنده‌یاد ناخدا بهرام افضلی و سایر نظامیان و غیرنظامیان میهن‌دوست. در پرونده اینان جز خدمت به مردم و میهن چیز دیگری وجود ندارد. 

 

۱ـ پاسخی به ادعای هادی غفاری درباره ناخدا افضلی 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *