در سوگ رفیق عزیزمان مظفر علی‌عباسی

عبث نرفته‌ای،
«پیام‌آور و پیام‌بر امید»

آن زمان
که با تبر،
به جنگل همیشه سبز ما زدند و
با خیال خام خود،
تیشه بر ریشه‌های ما،
تو در غم سرنوشت ریشه و
دلواپس جوانه ها،
بارها،
براین دشت‌های یأس
ازین سو به آن طرف،
و زآن طرف به پیش ما،
به کار کاشتن پرداختی،
امید می‌کاشتی.

آن زمان
که دود بود، دروغ بود و ترس و اضطراب،
شاخه‌هایی از درون تهی،
از هراس،
و تردیدها در درون،
همنوا با سرود فتح حاکمان
می‌کشیدند بر باورهای ما
خطی ز بطلان،

تو با آرامش و لبخند
امیدت را،
به هر جایی که ممکن بود بردی.
و با رویی گشاده
از درون کوله‌بارت
بذر امید را
در هر کران پاشیدی و
در پای آن ماندی.

تو رفتی،
رفتنت اما نمی‌روبد ز دل‌ها نام «پیروزت»
به پاس آن همه بذری که پاشیدی،
امیدت را به جان‌ها
ما نگهداریم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *