مناسبات حزب تودۀ ایران و جبهۀ ملی در سال‌های ۳۲ـ۱۳۲۸

Print Friendly, PDF & Email

توضیح تحریریه سایت «۱۰ مهر»: این مقاله با امضای «روشن» ــ یکی از اسامی مستعار زنده‌یاد رفیق کیانوری ــ در نشریۀ درون حزبی «مسایل حزبی» ــ شمارۀ ۷، خرداد ۱۳۳۸ ــ منتشر شده است. تمرکز نویسنده بر اشتباهات حزب تودۀ ایران در مناسبات با جبهۀ ملی در سال‌های ۳۲‌ـ‌۱۳۲۸ است. رفیق کیانوری مناسبات حزب تودۀ ایران و بورژوازی ملی در سال‌های مبارزات نفت را در سه دوره مورد ارزیابی انتقادی قرار می‌دهد. این ارزیابی حاوی نکات بدیعی است.
 

 

 

مبارزات سال‌های ۱۳۳۲‌ـ۱۳۲۸ خلق‌های کشور ما علیه امپریالیست‌ها و ارتجاع ایران صفحات درخشانی را به تاریخ مبارزات پرافتخار مردم ایران در راه تأمین استقلال ملی و آزادی افزود.

در این سال‌ها جنبش نجات‌بخش ملی ما موفق شد پیروزی‌های عظیمی به‌دست آورد و ضربات محکمی به تسلط امپریالیسم در ایران و سایر کشورهای خاورمیانه وارد سازد.

تنها با بررسی عمیق و همه‌جانبۀ مبارزات سال‌های ۱۳۳۲‌ـ‌۱۳۲۸ می‌توان از تجربیات گرانبهای مبارزات این دوران بهره گرفت.

۱ــ محتوای مبارزات سال‌های ۱۳۳۲‌ـ۱۳۲۷ و نیروهای شرکت‌کننده در آن

جنبشی که از سال ۱۳۲۷ علیه شرکت نفت جنوب آغاز گردید، تظاهر عمده‌ترین تناقض اجتماع ما، یعنی تناقض ضدِامپریالیستی بود و به‌طور مشخص ماهیت ضدِامپریالیستی و دمکراتیک داشت، علیه امپریالیسم انگلیس و علیه ارتجاع ایران بود و هدفش درهم‌شکستن تسلط سیاسی و اقتصادی انگلیس‌ها و تأمین آزادی‌های دمکراتیک در کشور بود.

در این جنبش بالقوه اکثریت شکنندۀ مردم کشور می‌توانستند شرکت کنند، غیر از کارگران، دهقانان و پیشه‌وران و روشنفکران، تمام بورژوازی ملی و مالکین مترقی و کلیۀ عناصر میهن‌پرست در موفقیت این مبارزه ذینفع بودند و به همین دلیل این جنبش با سرعت بی‌سابقه‌ای مورد تأیید قشرهای وسیع خلق قرار گرفت.

البته شرکت بالفعل همه این نیروهای بالقوه به‌طور یکسان نبود، به خصوص در این زمینه باید توجه داشت که جنبش این سال‌ها در درجۀ اول و به‌طور عمده در شهرها بود و نیروهای عمدۀ آنرا کارگران و پیشه‌وران و روشنفکران و بورژوازی ملی و سایر عناصر ملی تشکیل می‌دادند.

شرکت دهقانان و افراد عشایر کشور که نزدیک به ۷۵٪ از مجموعۀ ساکنین کشور را تشکیل می‌دادند و تقریباً تمام افراد ارتش از میان آنهاست، ضعیف بود و همین عامل یعنی شرکت نسبتاً‌ کم دهقانان در جنبش یکی از مهم‌ترین نقاط ضعف آنرا در دوران تکامل مبارزه و جریان نیروهای بعدی به‌وجود آورد.

علاوه بر نیروهای خلق در دوران اول مبارزات سال‌های ۱۳۳۲‌ـ۱۳۲۷ عامل دیگری هم دخالت داشت و این عامل تا حد معینی در دوران اولیه مورد استفاده جنبش قرار گرفت. این عامل تشدید تضاد بین امپریالیست‌های آمریکایی و انگلیسی بود. از طرف دیگر به‌علت پیروزی‌های بزرگ اتحاد شوروی، پیدایش یک سلسله کشورهای دمکراسی نوین، رشد جنبش‌های ملی ضدِامپریالیستی در یک سلسله از کشورهای مستعمره و نیمه‌مستعمره، پایه‌های استعمار متزلزل و میدان غارتگری‌اش تنگ‌تر می‌گردید و این عامل هم کمک می‌کرد که امپریالیست‌ها برای تقسیم آنچه می‌توانست در اختیارشان قرار گیرد باز هم بیشتر به جان هم افتند. نتیجه تأثیر این عامل این بود که علاوه بر نیروهای خلق در دوران اولیه جنبش ملی ایران در سال‌های ۱۳۳۲‌ـ۱۳۲۷ حتی عواملی از محافل حاکمه و به‌طور دقیق‌تر وابستگان به سیاست آمریکا در هیأت حاکمه نیز در این مبارزه علیه تسلط انگلیس‌ها شرکت نمایند.

هدف سیاست آمریکا و کارگزارنش در هیأت حاکمه این بود که با تظاهر به موافقت با تمایلات مردم در رأس جنبش جا گزیند و رهبری آنرا به‌دست گرفته و در موقع لازم بتواند جریان را به‌شکلی از اشکال به‌نفع خود تمام کند.

به‌طور خلاصه در آغاز دوران مبارزه در سال‌های ۱۳۳۲‌-‌۱۳۲۷ صف‌آرایی نیروهای داخل کشور ما را می‌توان چنین بیان کرد: ‌از ‌یک‌طرف اکثریت هیأت حاکمه، ملاکین بزرگ و کمپرادورهای وابسته به انگلستان و گروه‌های امپریالیستی وابسته به آن و از طرف دیگر خلق‌های ایران یعنی کارگران، دهقانان، پیشه‌وران، روشنفکران و بورژوازی ملی و گروهی از هیأت حاکمه وابسته به امپریالیست‌های آمریکایی.

۲ــ مقام و مسئولیت حزب تودۀ ایران

همان‌طور که گفته شد جبهۀ نیروهایی که علیه امپریالیسم انگلیس مبارزه می‌کردند، جبهۀ متحدالشکلی نبود و نمی‌توانست باشد. عناصر تشکیل‌دهندۀ این جبهه هدف واحدی نداشتند و هر کدام برای رسیدن به هدف خود راه معین و شیوه‌های مخصوصی به‌کار می‌بستند. تنها نیرویی که می‌توانست وظیفۀ تمرکز مهم‌ترین نیروهای ضدِامپریالیستی را در یک جبهۀ واحد علیه امپریالیسم عملی سازد و آنرا رهبری نماید و به پیروزی برساند طبقۀ کارگر ایران و سازمان متشکل سیاسی آن حزب تودۀ ایران بود. در مقام رقابت با طبقۀ کارگر، بورژوازی ملی قرار داشت که با تمام نیروی خود می‌کوشید رهبری جنبش را در دست خود متمرکز سازد و طبقۀ کارگر را از سایر نیروهای انقلابی جدا کرده و به‌دنبال خود بکشاند.

امپریالیست‌های آمریکایی هم که به‌خوبی می‌دانستند افتادن رهبری عملی جنبش به‌دست طبقۀ کارگر چگونه نقشه‌هایشان را نقش بر آب خواهد کرد، از هرگونه وحدت نیروهای ضدِامپریالیستی و از‌آنجمله همکاری بورژوازی ملی و طبقه کارگر هراسناک بودند و به‌دست عوامل خود در داخل صفوف جبهۀ ملی سیاست تفرقه‌جویانه‌ای را دنبال می‌کردند. در چنین شرایطی اعمال رهبری بر جنبش از طرف حزب سیاسی طبقۀ کارگر تنها در صورت اتخاذ روش سیاسی صحیح و دقیقی که مبتنی بر نکات زیر باشد، میسر بود:

الف ــ با مطالعه عمیق اوضاع و دوربینی نسبت به تکامل آینده، شعار عمده و عمومی مبارزه یعنی شعاری که بتواند همۀ نیروهای ضدِامپریالیستی را به‌دور خود گرد آورد، انتخاب کند.

ب ــ با اتخاذ شیوه‌های صحیح توضیح و تجهیز و مبارزه عمده‌ترین نیروهای ضدِامپریالیستی یعنی کارگران، دهقانان و سایر زحمتکشان شهری را به‌دور این شعارها تجهیز کند.

ج ــ در راه جلب بورژوازی ملی به همکاری در جبهۀ واحد همۀ نیروهای ضدِامپریالیستی مجدانه کوشش کند.

د ــ سیاست امپریالیست‌های آمریکایی، نقش مزورانه و خطرات آنرا برای جنبش به‌طور همه‌جانبه رسوا ساخته و با اتخاذ روش صحیح و به‌موقع آنرا بی‌ضرر سازد.

ولی در جریان مبارزات سال‌های ۱۳۳۲‌ـ۱۳۲۷ طبقۀ کارگر و حزب آن با وجودی که مهم‌ترین عامل پیروزی‌های درخشان خلق به‌حساب می‌آیند، معذالک به‌علت یک سلسله اشتباهات رهبری حزب در تشخیص و تعیین ماهیت و دورنمای مبارزه و انتخاب شعار در تشخیص نیروهای ضدِامپریالیستی و شیوۀ همکاری با آنها، در تشخیص ماهیت تجهیز نیروهای توده‌ای و دمکراتیک و به‌خصوص عمده‌ترین نیروهای ذخیره جنبش یعنی دهقانان، در اتخاذ شیوه‌های نبرد در هر لحظه، نتوانستند رهبری خود را بر همۀ نیروهای ضدِامپریالیستی تأمین کنند.

۳ــ اصل وحدت و مبارزه

اساس مناسبات طبقۀ کارگر با بورژوازی ملی در کشورهای مستعمره و نیمه‌مستعمره و از‌آنجمله در کشور ما وحدت و مبارزه است. مفهوم این شعار این است که به‌طور کلی بورژوازی ملی یک کشور مستعمره و نیمه‌مستعمره دارای تمایلات انقلابی و امکانات شرکت در مبارزات ضدِامپریالیستی و دمکراتیک می‌باشد و از این جهت وظیفۀ طبقۀ کارگر است که در راه همکاری با این طبقه در مبارزه و ایجاد جبهۀ واحدی از نیروهای ضدِامپریالیستی با شرکت بورژوازی ملی قدم بردارد. به این ترتیب یک طرف مناسبات حزب تودۀ ایران و بورژوازی ملی ایران را وحدت تشکیل می‌دهد. ولی این مناسبات طرف دیگری هم دارد و آن مبارزه با بورژوازی ملی است. به این معنی که طبقۀ کارگر باید با مبارزه، تلاش بورژوازی ملی را که می‌خواهد خود بر رأس انقلاب قرار گیرد و انقلاب را در چارچوب منافع تنگ طبقاتی خود محصور کند، خنثی سازد و در عین نگهداری بورژوازی ملی در جبهه، نقشه‌های سازشکارانۀ آنرا فاش کرده و با این افشاگری به آن قسمت از توده‌های مردم که به بورژوازی ملی اعتقاد دارند امکان دهد که با تجربۀ شخصی خود تشخیص دهند که راهی را که بورژوازی ملی نشان می‌دهد، راه خلاصی قطعی از بندهای اسارت نیست. همکاری با بورژوازی ملی در جبهۀ واحد ضدِامپریالیستی و دمکراتیک و مبارزه با جنبه‌های سازشکارانه و مردد بورژوازی ملی در جریان مبارزات به‌منظور اقناع توده‌های مردم به صحت سیاست و روش طبقۀ کارگر و ناپایداری راه بورژوازی ملی و تأمین رهبری عملی و بالاخره هژمونی طبقۀ کارگر بر جنبش ــ این است محتوی مناسبات صحیح حزب طبقۀ کارگر با بورژوازی ملی.

اعنمال این سیاست مستلزم رعایت کامل اصول ایدئولوژیک طبقۀ کارگر ایران از یک‌طرف و به‌کار بستن حد اعلای نرمش انقلابی در تاکتیک از طرف دیگر است. بدون رعایت این دو طرف، حزب طبقۀ کارگر نمی‌تواند مناسبات خود را با بورژوازی به‌طور صحیح تنظیم کند.

۴ــ مناسبات حزب تودۀ ایران و بورژوازی ملی در سال‌های مبارزات نفت

سال‌های مبارزات نفت را می‌توان به سه دوران زیر تقسیم کرد:

دوران اول ــ در این دوران نقص اساسی کار سیاسی حزب ما این بود که اصولاً به‌وجود بورژوازی ملی در کشور ایران و خصلت دوگانۀ این طبقه یعنی خصلت انقلابی و خصلت مردد و سازشکاری‌اش وقوف نداشتیم. در این دوران رهبری حزب به این خصوصیت بااهمیت کشورهای مستعمره و نیمه‌مستعمره که در آنها بورژوازی ملی دو قسمت شده و قسمتی از بورژوازی دارای خصوصیات ضدِامپریالیستی و ضدِفئودالی است آگاهی نداشت. این عدم آگاهی فقط مخصوص این دوران نیست. یکی از شعارهای اساسی حزب ما یعنی شعار «کارگران، دهقانان، پیشه‌وران، روشنفکران علیه استعمار متحد شوید»، نشان می‌دهد که در یک دوران طولانی حزب ما جبهۀ نیروهای ضدِامپریالیستی را به همین نیروها محدود می‌دانست و بورژوازی ملی را به‌عنوان نیرویی که می‌تواند در انقلاب ضدِامپریالیستی و دمکراتیک شرکت کند، به حساب نمی‌آورده است.

اگرچه در جریان فعالیت سیاسی حزب ما همیشه کوشش‌های فراوانی برای جلب سایر مخالفین استعمار و ارتجاع مبذول می‌داشت، ولی این کوشش‌ها برپایه شناسایی دقیق خصوصیات طبقاتی نیروهای ملی استوار نبود و به همین جهت همه‌جانبه و مداوم و پیگیر نبود.

این اشتباه بااهمیت که از عدم شناسایی رهبری حزب نسبت به جامعۀ ایران سرچشمه می‌گرفت در دوران اولیۀ مبارزات نفت قسمت عمدۀ فعالیت خزب ما را تحت‌الشعاع خود قرار داد.

رهبری حزب تشخیص نداد که جریانی که به‌صورت جبهۀ ملی شکل می‌گرفت به‌طور عمده نمایندۀ ضدِاستعمار تمایلات بورژوازی ملی ایران است و به همین جهت درمجموع خود دارای تمایلات ضدِامپریالیستی است. برعکس ارزیابی رهبری حزب ما از جبهۀ ملی بر این پایه بود که این جبهه وابسته استعمارطلبان و در درجه اول وابسته به استعمارگران آمریکایی است. وجود بعضی عناصر وابسته به سیاست آمریکا امثال زاهدی و نظائر آن در این جبهه، حمایت علنی سیاست آمریکا در دوران اولیۀ پیدایش این جبهه از آن، رهبری حزب ما را در این اشتباه تقویت می‌نمود.

محصول این اشتباه این شد که در یک دورۀ نسبتاً طولانی حزب ما جبهۀ ملی را به‌طور کلی وابسته به امپریالیسم تلقی می‌کرد و مناسبات خود را با آن نه براساس وحدت و مبارزه، بلکه براساس مبارزه بی‌امان و آشتی‌ناپذیر استوار می‌کرد.

این دوران مدت قابل‌توجهی طول کشید. عدم موافقت چندماهۀ ما با شعار «ملی شدن نفت در سراسر ایران» که محتوی آن همان شعار حزب یعنی «الغاء‌ قرارداد نفت جنوب» و قطع تسلط انگلیس‌ها بر نفت بود تا درجه زیادی از همین اشتباه سرچشمه می‌گرفت.

عدم شرکت حزب ما و نیروهای تحت اختیار آن در انتخابات دورۀ شانزدهم اشتباه مهمی بود و اینکه به‌علت غیرقانونی بودن حزب و وجود اختناق شدید بسیاری از امکانات از حزب ما و نیروهای دمکراتیک سلب شده بود، نمی‌تواند توجیه نماید. ما تشخیص ندادیم که در کنار جنبش توده‌ای جریان دیگری از قسمت دیگر از نیروهای ضدِامپریالیستی که بورژوازی ملی بر رأس آن قرار داشت در حال تکوین است. ما نسبت به مبارزۀ جبهۀ ملی علیه استعمار انگلیس برپایه این حساب غلط که این اختلاف دو جناح امپریالیستی هیأت حاکمه است، بی‌طرف و کنار ماندیم. از شرکت فعال در انتخابات، فعالیت برای ایجاد جبهۀ مشترک انتخاباتی و در صورت لزوم تقویت جبهۀ ملی در این مبارزه امتناع کردیم. این اشتباه ما هم از همان اشتباه عمومی ما در تشخیص وجود بورژوازی ملی سرچشمه می‌گرفت.

این اشتباه متأسفانه مدت طولانی طول کشید و مهر نامطلوب خود را در دوران‌های بعدی نیز باقی گذاشت.

دوران دوم ــ در این دوره ما اشتباه دوران قبل دائر به عدم شناسایی وجود بورژوازی ملی با خصلت دوگانه‌اش به‌صورت یک طبقۀ اجتماعی دیگر وجود نداشت. رهبری حزب ما به‌وجود بورژوازی ملی به‌عنوان یک طبقۀ اجتماعی با خصلت دوگانه آشنا بود، ولی در داخل ایران به‌طور منجز نتوانست تشخیص دهد که چه جریان سیاسی نماینده این طبقه است. در این دوره هنوز جبهۀ ملی در نظر حزب سازمانی بود که به‌‌طور عمده از عناصر وابسته به امپریالیسم آمریکا تشکیل یافته و می‌کوشد بورژوازی ملی را به‌دنبال خود بکشاند. در نظر ما جناحی از بورژوازی ملی که با امپریالیسم آمریکا سازش کرده و می‌خواهد این سازش را به‌صورت عملی درآورد در جبهۀ ملی شرکت داشت. مسلم است که این تحلیل ما هم مانند تحلیل ما در دوران اول نادرست بود. نتیجه این تحلیل نادرست این بود که ما به کلیه اقدامات جبهۀ ملی با سوءظن عمیق نگاه می‌کردیم و همه آنها را مانورهایی برای سازش با امپریالیسم می‌دانستیم. روش پرمماشات دکتر مصدق نسبت به ارتجاع و به‌خصوص دربار، انتخاب امثال سرلشکر بقایی به ریاست شهربانی و نظائر این اقدامات رهبری حزب ما را در تحلیل نادرستش تقویت می‌کرد. این تشخیص نادرست موجب شد که در تحلیل حوادث مهم‌تر دچار خطاهای جدی شویم. مثلاً رهبری حزب ما براساس همان تحلیل عمومی نادرست نتوانست حوادث خونین ۲۳ تیر را که با همکاری عمال آمریکا و انگلیس و به‌دست شاه و زاهدی انجام گرفت و هدفش تحمیل نقشه‌های امپریالیستی به دولت مصدق بود، درست ارزیابی کند. ما به‌جای آنکه دکتر مصدق را به‌علت عدم پیشگیری نسبت به ایجاد چنین حوادثی از طرف امپریالیسم و ارتجاع ایران نسبت به روش پرمماشاتش درباره عمال امپریالیسم مانند شاه و زاهدی مورد انتقاد قرار دهیم، خود او را مسبب و محرک حوادث ۲۳ تیر شناختیم و نتیجه گرفتیم که دکتر مصدق با امپریالیسم ساخته و به منافع ملی ما خیانت کرد و به این جهت درصدد سرکوب مردم برآمده است.

این ارزیابی نادرست، ما را از قشر قابل‌توجهی از نیروهای ضدِاستعماری جدا می‌کرد و امکان ایجاد «وحدت» نیروهای توده‌ای را با بورژوازی و نیروهایی که به‌دنبال آن می‌رفتند سلب می‌نمود.

ولی در جریان مبارزه با بررسی واقعیات و حوادث و روشن شدن بعضی از اشتباهات، رهبری حزب به‌تدریج در راه تصحیح اشتباهات خود قدم گذاشت. ولی این عمل در ابتدا خیلی کند و سطحی بود و به‌علت همین کندی و سطحی بودن هرگاه که دکتر مصدق اقدامی می‌کرد که دارای جنبۀ سازشکارانه با دربار بود و یا در مقابل امپریالیست‌های آمریکایی قاطعیت نشان نمی‌داد، حزب ما هم در مورد ارزیابی سیاست او به مواضع قبلی خود بازمی‌گشت. مثلاً در مورد قرضۀ ملی دچار همین اشتباه شدیم. از یک‌طرف وضع وخیم مالی دولت را می‌دیدیم و به‌درستی عقیده داشتیم که تنها با اقدامات قاطع دولت می‌تواند وضع اقتصادی خود را تحکیم کند، ولی از طرف دیگر چون دکتر مصدق به این اقدامات از‌قبیل پایین آوردن بودجه ارتش، اخراج فوری مستشاران آمریکایی، شروع مذاکره برای فروش آزاد نفت به همه کشورهای علاقه‌مند دست نمی‌زد، رهبری حزب ما از اتخاذ روش صحیح در مورد قرضۀ ملی امتناع کرد. صحیح این بود که ما برای وحدت نیروهای ضدِاستعماری نواقص سیاست اقتصادی را تذکر می‌دادیم و راهنمایی‌های صحیح را می‌نمودیم، ولی با تمام نیرو از قرضۀ ملی به‌عنوان یک قدم مثبت (اگرچه کم اثر می‌دانستیم) حمایت می‌کردیم و تمام نیروی توده‌ای را برای موفقیت هرچه بیشتر این اقدام تجهیز می کردیم و مسأله جمع‌آوری قرضه را به‌صورت یک مبارزۀ وسیع تجهیز نیروهای ضدِاستعماری و ایجاد وحدت و همکاری بین آنان درمی‌آوردیم.

دوران سوم ــ در این دوران رهبری حزب ما دکتر مصدق و طرفداران او را به‌عنوان نمایندگان سیاسی بورژوازی ملی ایران می‌شناخت و سیاست خود را براساس حمایت و نگهداری دولت دکتر مصدق و وحدت و همکاری با بورژوازی ملی و سازمان‌های سیاسی آن یعنی سازمان‌های وابسته به جبهۀ ملی قرار داد، ولی با وجود اینکه به‌طور کلی این سیاست صحیح بود در عمل رهبری حزب ما دچار اشتباهات جدی گردید. اشتباه اساسی در این دوره عبارت بود از اینکه ما در موارد کنکرت زندگی سیاسی نمی‌توانستیم شعار «وحدت و مبارزه» را در حدود صحیح و منطقی‌اش به‌کار بندیم.

در این دوره که به‌طور بارز از حادثه ۳۰ تیر ۱۳۳۱ یعنی کودتای شاه و قوام شروع می‌شود، همیشه از لزوم وحدت عمل نیروهای ملی و به‌خصوص از لزوم وحدت عمل حزب تودۀ ایران و جبهۀ ملی طرفداری می‌کردیم ولی در عمل آن اقداماتی را که برای نیل به این وحدت لازم بود به‌طور همه‌جانبه به‌عمل نمی‌آوردیم و گاهی برعکس دچار اشتباهات قبلی می‌شدیم.

ما به‌طور کلی از دولت دکتر مصدق در مقابل تحریکات شاه و زاهدی که بر رأس عمال امپریالیسم و ارتجاع ایران قرار گرفته بودند حمایت می‌کردیم ولی در عمل آن بیداری و آمادگی لازم را برای جلوگیری از توطئه‌های ارتجاعی را از خود نشان نمی‌دادیم و توجه نداشتیم که موضوع حمایت از دکتر مصدق در مقابل توطئه‌های امپریالیست‌ها و ارتجاع تنها محدود به حمایت تبلیغاتی و مطبوعاتی نیست.

برای به‌دست آوردن وحدت عمل با بورژوازی ملی لازم بود که رهبری حزب ما اولاً قبل از هر چیز به‌طور صریح و روشن فعالیت گذشته خود را مورد انتقاد همه‌جانبه قرار می‌داد و با این انتقاد زمینۀ مساعدی برای جلب اعتماد قشرهای انقلابی بورژوازی ملی به‌وجود می‌آورد و ثانیاً سیاست خود را نسبت به بورژوازی ملی صریجاً روشن می‌نمود و حدود وحدت و همکاری را با آن مشخص می‌کرد. ثالثاِ‌ شعارهای عملی همکاری را برپایه واقغیات روز، میزان پذیرش و درک اکثریت بورژوازی ملی و نیروهای وابسته به آن تنظیم می‌کرد و «مبارزه» با بورژوازی ملی را در حدود مبارزه در چارچوب حفظ وحدت در مقابل امپریالیسم و ارتجاع محدود می‌کرد. تنها با چنین روشی حزب ما می‌توانست آن قسمت از مردمی را که به‌دنبال بوژوازی ملی می‌رفتند به صحت سیاست خود قانع سازد و به‌وسیله آنها بر روی بورژوازی ملی فشار آورد و او را وادار کند که در جهت همکاری با نهضت توده‌ای قدم بردارد، تنها از این راه ممکن بود بر مقاومت بورژوازی ملی در راه هعمکاری در جبهۀ واحد ملی فائق آمد.

ولی در عمل رهبری حزب ما نتوانست به‌درستی این سیاست را اعمال کند. اشتباهات خود را اعتراف نکرد، شعارهای همکاری را در اکثر موارد طوری انتخاب می‌کرد که از حدود عینی امکان پذیرش آنها از طرف بورژوازی ملی در شرایط کنکرت خارج بود و به‌طور کلی طرف «مبارزه» علیه بورژوازی ملی در اقدامات حزب ما می‌چربید.

این انتقاد به‌هیچوجه به آن معنی نیست که گویا تمام مبارزات ما علیه بورژوازی ملی در این دوران نادرست بوده و یا اینکه باید برای وحدت از مبارزه علیه بورژوازی ملی خودداری کرد. به‌هیچوجه بدون مبارزه علیه سازشکاری بورژوازی ملی در سیاست و علیه طمع و سودجویی او در روابطش با طبقۀ کارگر «وحدت» صحیح لازم برای جبهه به‌دست نمی‌آید.

یک سلسله اقدامات حزب ما در مبارزات علیه بورژوازی ملی و به‌نفع طبقۀ کارگر نه‌تنها صحیح بلکه ضروری برای تجهیز طبقۀ کارگر بود. حمایت حزب ما از اعتصابات کوره‌پزخانه که با موفقیت بزرگی روبرو شد، اقدام بسیار صحیح و به‌موقعی بود. ولی موافقت حزب ما با اعتصاب بعضی از کارخانه‌های دولتی برای اضافه مزد در موقعی که وضع مالی دولت در اثر قطع عایدات نفت و فشار اقتصادی امپریالیست‌ها فوق‌العاده دشوار بود و ماهیانه می‌بایست چند میلیون تومان برای کارگران بیکار صنایع نفت بفرستد به‌هیچوجه نمی‌توان صحیح و به‌موقع دانست.

مثلاً به‌طور نمونه می‌توان سیاست حزب ما را دربارۀ قانون دکتر مصدق دربارۀ کسر ۲۰٪ از بهرۀ مالکانه و ایجاد شورای ده مثال زد.

ما در مورد مسأله ارضی نظریات صحیح داشتیم و آنرا عرضه می‌داشتیم. صحیح است که تنها با مصادرۀ املاک اربابی و تقسیم بلاعوض آنها بین دهقانان بی‌زمین و کم‌زمین مسأله ارضی در. ایران قابل حل است، ولی صحت این مطلب این حقیقت را نفی نمی‌کند که قانون مصدق در هر صورت نسبت به آنچه که وجود داشت یک قدم مثبت بود.

اگر در آن شرایط وضع چنین بود که به‌طور عمده در کشور جنبش دهقانی برای انجام شعارهای قاطع‌تر، برای رفرم‌های عمیق‌تر آماده بود و در دوران‌های نزدیک یک مبارزه عملی ساختن شعارهای عالی‌تری امکان‌پذیر می‌شد این قانون نسبت به وضع موجود وضع ارتجاعی و ترمز‌کننده پیدا می‌کرد و پذیرش آن باعث کند کردن رشد جنبش می‌شد.

اما واقعیت چنین نبود. جنبش دهقانی اگر در بعضی نقاط استثنایی چنین خاصیتی داشت در اکثر نقاط ایران و نزد اکثریت سنگین دهقانان چنین حالتی را نداشت و درواقع قانون دکتر مصدق می‌توانست یک قدم به جلو مورد پشتیبانی عمومی قرار گیرد و در جریان عمل مبارزه برای تجهیز دهقانان به‌منظور گرفتن حقوق بیشتری توسعه یابد.

ما در ابتدا نتوانستیم این وضع را دریابیم. ارزیابی ما از وضع و درنتیجه انتخاب شعار روز ما نادرست بود. البته به‌زودی اشتباه خود را تصحیح کردیم و این تصحیح سریع بسیار صحیح و به‌جا بود.

اگر تاریخ کلیه اقدامات آن دوران را بررسی کنیم در کنار اقدامات صحیح حزب موارد متعددی از اقدامات نادرست می‌توانیم پیدا کنیم. این اقدامات نادرست به همکاری نیروهای ضدِاستعماری صدمه وارد می‌ساخت.

البته از ماه‌های بعد از حوادث ۱۹ اسفند روش حزب ما نسبت به بورژوازی ملی نسبت به گذشته به‌طور محسوس بهبود یافت ولی با وجود این بهبودی هنوز اشتباهات وجود داشت.

در این ماه‌ها یکی از اشتباهات عمده رهبری حزب ما در اعمال شعار «وحدت و مبارزه» این بود که در مواردی نمی‌توانستیم «شعار عمل» یا شعار روز یعنی اقداماتی را که فوراً باید نیروهای انقلابی انجام دهند از شعار فردا یعنی اقداماتی که توده‌ها برای انجام آن باید آماده و تجهیز شوند دقیقاً تشخیص دهیم و در این موارد شعارهایی را به‌عنوان شعار عمل روز انتخاب می‌کردیم که هنوز آن قسمت از نیروهای ملی و دمکراتیک که زیر رهبری حزب ما نبودند آمادگی انجام و عملی ساختن آنرا نداشتند و درنتیجه نیروهای توده‌ای از سایر نیروهای ضدِامپریالیستی جدا می‌ماندند. پیشقراول به جلو می رفت و توجه زیادی به نیروهایی که باید به‌دنبال او و به فاصله یک قدم حرکت کنند، نداشت. توجه نداشت که با زیاد شدن فاصله پیشقراول از توده‌ها، بندهای ارتباط گسسته و ضعیف خواهد شد. یک نمونه بارز این‌گونه اشتباه مربوط به حوادث روزهای ۲۸‌ـ‌۲۵ مرداد ۱۳۳۲ است.

شاه فرار کرد و خیانت او فاش شد. نفرت بی‌سابقه‌ای مردم را فراگرفت. ایجاد رژیم جمهوری زمینۀ عینی وسیعی مابین مردم پیدا کرد. صحیح و کاملاً به‌جا بود که رهبری حزب ما این شعار را به پیش بکشد و دفاع کند. حتی سازمان‌های بورژوازی ملی نیز این شعار را به پیش کشیدند. تا اینجا کار درست بود ولی در مورد انتخاب شعار باز هم ما دچار یک اشتباه شدیم، به‌جای انتخاب شعار سادۀ جمهوری که می‌توانست مورد موافقت همۀ نیروهای ضدِارتجاع قرار گیرد، شعار جمهوری دمکراتیک را انتخاب کردیم. درست است که هدف رهبری حزب از جمهوری دمکراتیک همان‌طور که در همان موقع و بعداً ‌توضیح داده شد، ایجاد جمهوری دمکراسی نوین به‌عنوان شعار عمل روز نبود و محتوی آن رژیم جمهوری با رعایت آزادی‌های دمکراتیک بود، معذالک، انتخاب نام «جمهوری دمکراتیک» با مفهومی که قسمتی از نیروهای ضدِاستعماری به این نام داشتند، یعنی آنرا چیزی شبیه رژیم دمکراسی توده‌ای اروپا و آسیا می‌دانستند به‌عنوان «شعار روز» در آن شرایط صحیح نبود. انتخاب این شعار به «وحدت» نیروهای ضدِارتجاع و ضدِامپریالیسم در آن روز کمک نمی‌کرد.

این بود به‌طور مختصر اشتباهاتی که در سیاست رهبری حزب ما نسبت به بورژوازی ملی وجود داشته است.

البته مطالب این مقاله به‌هیچوجه مجموعۀ اشتباهات ما را در گذشته دربرنمی‌گیرد و همچنین اقدامات درست و صحیح حزب ما و موفقیت‌های آن و نقش مؤثر آن را در توسعۀ جنبش نجات‌بخش ملی سال‌های ۱۳۳۲‌ـ‌۱۳۲۷ ایران مورد بحث قرار نداده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *