چگونه استثناگرایی ایالات متحدۀ آمریکا به جنگ اوکراین و سوریه منجر شد

Print Friendly, PDF & Email

جنگ در سوریه از سال ۲۰۱۱ جریان دارد و در وضعیت بن‌بست است. یک سوم خاک این کشور تحت کنترل نیروهای نظامی ‌ایالات متحده قرار دارد. ایالات متحده هزینۀ جنگ در سوریه و متحدان خود، نیروهای جدایی‌طلب را با فروش نفت و گندمی‌ تأمین می‌کند که از سوریه می‌دزدد. به این ترتیب ایالات متحده و نیروهای مذکور با غارت منابع خود سوریه هزینه‌های جنگ علیه این کشور را به‌دست می‌آورند. در استان شمالی سوریه ادلب، نیروهای «القاعده» کنترل امور را به‌دست گرفته‌اند و بخش اعظم کمک‌های انساندوستانۀ غرب را دریافت می‌کنند، در حالی که نود درصد مردم سوریه که در مناطق تحت حاکمیت دولت سوریه زندگی می‌کنند گرسنه‌اند و در بهترین حالت سه ساعت در روز برق دارند.
خونریزی در اوکراین کماکان ادامه دارد زیرا نیروهای نظامی ‌روسیه علیه نظامیان اوکراین می‌جنگند و نیروهای اوکراین با سلاح‌هایی که ایالات متحده و ناتو در اختیار آن‌ها قرار می‌دهد علیه روسیه می‌جنگند. نیروهای نظامی ‌روسیه بخش بزرگی از مناطق شرقی اوکراین در دونباس را تصرف کرده‌اند.
چرا کار به اینجا کشید و چه عاملی موجب به جریان افتادن این روند شد
؟

به‌وجود آمدن استثناگرایی در ایالات متحدۀ آمریکا

پس از فروپاشی اتحادِ جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۰، نئوکان‌های ذینفوذ اعلام کردند که وقت آن فرارسیده منافع و ترجیحات ایالات متحده در اولویت قرار گیرد، فقط یک قدرت جهانی موجود است و آن هم امریکاست. قرن آینده «قرن آمریکا» نامیده شد و قرار بود هیچ قدرتی که قدرت آمریکا را به چالش کشد ظاهر نگردد. این دیدگاه حاشیه‌ای به تدریج به موضعی پرنفوذ تبدیل شد و در خلال دهۀ نود میلادی بدل به سیاست خارجی آمریکا گشت. آمریکایی‌ها روشن و واضح می‌گفتند: ایالات متحده نباید اجازه دهد کشوری برتری و تسلط آمریکا را زیر سئوال برد.

پس از پایان اتحاد جماهیر شوروی و سقوط روسیه، هیچ نیروی مخالفی در سازمان‌های بین‌المللی یا سازمان ملل وجود نداشت. ایالات متحده با دستکاری همۀ سازمان‌های بین‌المللی آن‌ها را به ابزاری در جهت تأمین منافع خود تبدیل کرد. تاریخ معاصر و توافقنامه‌های بین‌المللی بازنویسی شدند. به‌عنوان مثال قطعنامۀ شورای امنیت که صهیونیسم را نوعی نژادپرستی دانسته بود تحت فشار ایالات متحده و اسرائیل منتفی شد.

طی سال‌های بعد سیاست خارجی ایالات متحده روز‌به‌روز تهاجمی‌تر شد. تحریم‌های گسترده علیه عراق برای به انقیاد در آوردن کامل این کشور به مرگ صدهاهزار نفر انجامید، به‌خصوص به مرگ کودکان که به دلیل مصرفِ آب شرب آلوده برای ابتلا به بیماری مستعدتر بودند. فروش مادۀ «کلر» برای تصفیۀ آب ممنوع شد و همۀ این‌ها در حالی اتفاق افتاد که ایالات متحده با اولین وزیر خارجۀ مؤنثش «مادلین اُلبرایت» طلایه‌دار تساوی حقوق بود.

به کشورهای یاغی و سرکش تهاجم نظامی‌ صورت گرفت. کشور کثیرالملۀ یوگوسلاوی هدف اصلی بود. در این کشور از تجزیه‌طلبی‌ها حمایت شد و سازمان سیا از یک گروه خشونت‌طلب حمایت مالی کرد. ناتو وارد عمل شد و صربستان را بدون مجوز شورای امنیت سازمان ملل متحد بمباران کرد. طرح روشن بود: تجزیه کن و تصرف کن.

در همین زمان و با تأسیس اتحادیۀ اروپا در سال ۱۹۹۳، برای کشورهای اروپایی پیشبرد سیاستی در جهت منافع ملی دشوارتر و برای ایالات متحده تسلط مطلق بر همه آسان‌تر شد.

پیمان نظامی ‌که ایالات متحده و اروپا را به هم پیوند می‌دهد ناتوست یعنی سازمان آتلانتیک شمالی. هرچند این سازمان «پیمان» نظامی‌ است ولی شکی نیست کدام کشور در رأس آن قرار دارد. بودجۀ ایالات متحده برای ناتو بیش از بقیۀ کشورهای عضو است.

عملیات تروریستی یازده سپتامبر ۲۰۰۱ نقطۀ عطف و بهانه‌ای بود نظیر «پرل‌هاربور» تا ایالات متحده در عرصۀ جهانی تهاجمی‌تر عمل کند. اظهارات رسمی ‌مسئولین ایالات متحده دربارۀ فاعل این عملیات تروریستی و دلیل آن سئوالات جدی و فراوانی در اذهان عمومی ‌ایجاد کرد. ولی صرفنظر از این که چه کسی عملیات تروریستی را انجام داده بود نئوکان‌ها از واقعۀ یازده سپتامبر برای تحقق اهداف خود استفاده کردند و افغانستان را اشغال نمودند.

دومین نقض فاحش مقررات بین‌المللی ورود نیروهای نظامی ‌ایالات متحده به عراق در سال ۲۰۰۳ بود. عراق ویران شد و در این کشور انفجاری از افراط‌گری و فرقه‌گرایی به‌وقوع پیوست. هنوز هم نیروهای نظامی‌ ایالات متحده در عراق هستند با این که مجلس این کشور رأی به خروج آن‌ها داده است.

عراق علیرغم ادعاهای سازمان‌های امنیتی ایالات متحده فاقد سلاح‌های کشتارجمعی بود. ولی این خود ایالات متحده بود که در عراق نوعی از سلاح‌های شیمیایی را به‌کار گرفت. غبارِ اورانیوم رقیق‌شده‌ای که از موشک‌ها و گلوله‌های شلیک شده در فضا پراکنده و وارد خاک و آب عراق شد. نتیجه: تعداد نوزادان ناقص‌الخلقه و بیماران سرطانی سر به فلک کشید.

روسیه موفق به ایجاد ثبات می‌شود

در طول سال‌هایی که ایالات متحده با جنگ‌های فوق‌الذکر مشغول بود، دولت روسیه به ریاست پوتین موفق به ایجاد ثبات در کشور شد. بعد از یک دهه هرج و مرج، فساد و فروپاشی نظام امنیتی کمونیستی، روسیه در آغاز هزارۀ سوم دوباره به پا خاست. استانداردهای رفاه و طول عمر اهالی بهبود یافتند. دیگر دوران فعالیت مشاوران غربی در روسیه به‌سر آمده بود و الیگارش‌های روس نمی‌توانستند هر طور که میلشان می‌کشید کشور را غارت کنند.

با این که دیگر پیمان «ورشویی» وجود نداشت ناتو از انحلال خود امتناع کرد، درست برعکس: علیرغم قول‌هایی که به سران وقت روسیه داده بود، ناتو در سال‌های ۱۹۹۹، ۲۰۰۴ و ۲۰۰۹ مرزهای خود را گسترش داد.

 سال ۲۰۰۸، وقتی ناتو گرجستان و اوکراین را برای عضویت در این پیمان فراخواند روسیه با صدای رسا گفت: نه. روسیه اعلام کرد که عضویت گرجستان و اوکراین خط قرمز اوست، ناتو نه یک پیمان دفاعی بلکه یک پیمان تهاجمی ‌است و حضور نیروهای آن در مرزهای اوکراین، در پانصد مایلی مسکو امنیت روسیه را تهدید می‌کند. روسیه همواره خواستار این شد که امنیت همۀ کشورها باید تأمین شود.

جنگ لیبی و سوریه

در ابتدای سال ۲۰۱۱ ناآرامی‌ها در لیبی آغاز شد. رسانه‌های غربی آغاز به داستانسرایی دربارۀ کشتارجمعیِ قریب‌الوقوع در لیبی کردند و شورای امنیت سازمان ملل با رأی ممتنع چین و روسیه، قطعنامه‌ای مبنی بر ایجاد منطقۀ پرواز ممنوع بر فراز حریم هوایی لیبی ، برای محافظت از جان غیرنظامیان صادر کرد. این قطعنامه محملی شد برای ایالات متحده، ناتو و سایر متحدان آمریکا برای حمله به نیروهای نظامی ‌لیبی. ایالات متحده و متحدانش دولت لیبی را سرنگون و موجب بروز جنگ داخلی شدند که هنوز هم ادامه دارد. بعد‌ها آشکار شد که ادعاهای مربوط به تجاوز سربازان لیبی به زنان و کشتار جمعی قریب‌الوقوع چیزی بیش از یک دروغ نبود، دروغی مثل همۀ دروغ‌های پیشین.

همزمان با اشغال لیبی، غرب با همکاری عربستان سعودی، قطر و ترکیه به افراطیون و مزدوران خارجی آموزش نظامی‌ داد و آن‌ها را به سوریه فرستاد. پس از سقوط دولت لیبی، سازمان سیا کنترل بر زرادخانۀ نظامی ‌لیبی را به‌دست گرفت و آغاز به ارسال این سلاح‌ها به «جهادی‌های» سوریه کرد.

افراطیون و مزدوران خارجی در پایگاه‌هایی در مرز ترکیه با سوریه آموزش نظامی ‌دیدند. سلاح‌ها از لیبی به پایگاه هوایی ایالات متحده «اینجیرلیک» در جنوب ترکیه آورده شدند و به این ترتیب جنگ ایالات متحده علیه سوریه آغاز شد که هنوز هم ادامه دارد.

پائیز سال ۲۰۱۳ حمله‌ای با گاز «سارین» صدها غیرنظامی‌ را در حومۀ دمشق کشت و این بهانه‌ای برای نئوکان‌ها بود تا به سوریه نیز مانند عراق و لیبی حمله نمایند. پرزیدنت «اوباما» گفت: «ما می‌دانیم که مسئول حملۀ شیمیایی رژیم اسد است، ما وارد عمل می‌شویم. این آن چیزی است که ما را از دیگر کشورها متمایز می‌کند، آمریکا را استثنایی می‌کند.»

حملۀ ایالات متحده به سوریه منتفی شد چون روسیه ، سوریه را متقاعد کرد کلیۀ سلاح‌های شیمیایی را که این کشور برای پیشگیری از حملۀ اتمی ‌اسرائیل تهیه کرده بود منهدم نماید. پوتین رئیس‌جمهور روسیه از توافق مزبور استقبال کرد ولی به «اوباما» یادآوری نمود که ترغیب به خودبزرگ‌بینی با هر دلیلی که باشد بی‌اندازه خطرناک است.

بعد‌ها «سیمور هرش» فاش نمود که حملۀ شیمیایی مزبور برخلاف ادعای «اوباما» توسط افراطیون و با کمک و حمایت ترکیه انجام شده و نه توسط رژیم سوریه. هدف این بود از این واقعه برای حملۀ مستقیم به سوریه استفاده شود.

جنگ اوکراین

همزمان در فاصلۀ ۱۲۰۰ مایلی شمال سوریه، اعتراضات در میدان اصلی کیف شدت گرفت. ترکیبی از تظاهرکنندگانِ مسالمت‌جو با گروهی کوچک از ملی‌گرایان افراطی ولی به‌شدت خشونت‌طلب در اعتراضات شرکت داشتند. میلیاردهای غرب و مقامات ایالات متحده مانند همیشه حامی ‌سازمان‌های طرفدار غرب بودند. مسئولین آمریکا مانند «ویکتوریا نولند» و «جان مک کین» در کیف حضور داشتند و کمک‌های نمادین و آشکار خود را ارائه می‌دادند.

در هفتم فوریۀ ۲۰۱۴ «ویکتوریا نولند» و سفیر ایالات متحده در کیف در حال برنامه‌ریزی برای پس از کودتا بودند و رهبران آیندۀ اوکراین را تعیین می‌کردند. در مکالمۀ تلفنی فاش شده، «ویکتوریا نولند» برای ریاست جمهوری «ارسنی یاتسنیوک» را مناسب دانست و در رابطه با توافقی با اروپا در این زمینه گفت: «اروپایی‌ها … می‌خورند.» از همان مکالمۀ تلفنی این را هم می‌دانیم که «جیک سولیوان» (مشاور امنیتی فعلی ) و «جو بایدن» معاون وقت رئیس‌جمهور آمریکا در کودتا مشارکت داشتند. نئوکان‌های ایالات متحده ، اوکراینی یک‌صدایی و ضد روسیه می‌خواستند و نه اوکراین چند‌صدایی را.

بازی‌های المپیک زمستانی در «سوچی» روسیه در حال خاتمه بود و ظاهراً کسی تصمیم گرفت کودتا شتاب گیرد. انتخابِ زمان کودتا حائز اهمیت است. در ۲۰ فوریه، تک‌تیراندازانی ۵۰ نفر از تظاهرکنندگان و مأمورین پلیس را به قتل رساندند تا به هرج و مرز دامن زنند. پروفسور «وان کاچانووسکی»، یک اوکراینی ــ کاناداییِ شاغل در دانشگاه «اوتاوا» وقایع میدان کیف را دقیقاً بررسی کرده و نشان داده است که تک‌تیراندازانی گلوله‌ها را شلیک کرده‌اند که در ساختمان‌های تحت کنترل معترضین در اطراف میدان مستقر بودند.

به مخالفین دولت کودتا در «اودسا» حمله شد و ۴۲ نفر به قتل رسیدند. در شبه‌جزیرۀ کریمه همه‌پرسی برای جدا شدن از اوکراین به‌سرعت سازماندهی و برگزار شد. ۸۳ درصد از واجدین شرایط رأی‌دهی در همه‌پرسی شرکت کردند و ۹۷ در صد از آن‌ها به الحاق به روسیه رأی مثبت دادند. در بخش شرقی اوکراین، در منطقۀ «دونباس» اکثریت مردم با کودتا و دولت برآمده از آن مخالف بودند. آن‌ها در مقابل دولت کودتا مقاومت کردند و بسیاری از واحدهای ارتش اوکراین نیز به آن‌ها پیوستند. دولت اوکراین راه‌های ارتباطی به این منطقه را مسدود کرد، پرداخت حقوق بازنشستگی و ارائۀ خدمات تأمین اجتماعی را متوقف و سپس به این منطقه حملۀ نظامی‌ کرد، هزاران نفر کشته شدند. در ادامه مردم منطقه از شرکت در انتخابات عمومی‌ محروم شدند و نهایتاً مردم خود را در ایالت‌های «لوهانسگ» و «دونیتس» سازماندهی کردند. بنابراین جنگ اوکراین نه یک سال پیش بلکه نُه سال پیش در فوریۀ ۲۰۱۴ آغاز شد.

اواخر سال ۲۰۱۴ و مجدداً در سال ۲۰۱۵ توافقنامۀ مینسک برای حل جنگ داخلی اوکراین به امضا رسید. قرار براین بود که فرانسه و آلمان به اجرای مفاد توافقنامه کمک کنند. روسیه نیز این توافقنامه را راهی برای حل مسأله ارزیابی و از آن حمایت کرد. شورای امنیت سازمان ملل نیز با تصویت قطعنامه‌ای توافقنامه را تأئید کرد. اما اوکراین اراده‌ای برای اجرای توافقنامه نداشت و در همان حال ایالات متحده و ناتو آغاز به تسلیح و آموزش نظامی‌ نیروهای اوکراین کردند و به این ترتیب اوکراین عضو غیررسمی‌ ناتو شد. این روند، یعنی تسلیح و ناتوایزه کردن اوکراین ادامه یافت و گسترده‌تر نیز شد، ابتدا با سلاح‌های تدافعی و بعد‌ها در دوران ریاست جمهوری «ترامپ» با سلاح‌های تهاجمی.

طرح ناتو برای بی‌ثبات سازی روسیه و تضعیف این کشور روشن بود. اندیشکدۀ پنتاگون «اندیشکدۀ تحقیق و توسعه Rand Corporation» گزارشاتی منتشر کرد که مضمون آن‌ها ارائۀ گزینه‌های راهبردی برای تضعیف و بی‌ثبات‌سازی روسیه بود. هدف دورمدت درهم شکستن روسیه بود، همان هدفی که «برژینسکی» در کتاب مرجع خود «صحنۀ بزرگ شطرنج» در مورد سیاست خارجی آمریکا تعیین کرده بود.

اخیراً رؤسای سابق دولت‌های اوکراین، فرانسه و آلمان افشا کردند که توافقنامۀ صلح مینسک فریبی بیش نبود. بنابه اظهارات و اقاریر آن‌ها هدف از انعقاد توافقنامه خاتمه دادن به جنگ داخلی اوکراین نبود بلکه هدف خریدن وقت برای تسلیح و آموزش ارتش اوکراین، تثبیت سیاست ضد روسیه در اوکراین و نابود کردن کسانی بود که مخالف آن بودند.

نئوکان‌ها و جنگ اوکراین

نئوکان‌ها، طراحان سیاست خارجی واشنگتن خواهان خاتمۀ جنگ در اوکراین نیستند بلکه خواستار تداوم آن هستند. رؤیای آن‌ها تکرار وقایع دهۀ هشتاد میلادی است، مداخلۀ نظامی ‌روسیه در افغانستان که منجر به تضعیف و نهایتاً فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی شد. «هیلاری کلینتون» رئیس سابق «جیک سولیوان» آشکارا گفته است: «افغانستان نمونه‌ای است که مسئولین فعلی باید آن را مدنظر داشته باشند.»

این همه بی‌اخلاقی ایالات متحده حیرت‌آوراست. افغانستان از سال ۱۹۷۹، از زمانی که ایالات متحده و عربستان سعودی مذهبیون قشری را برای به دردسر انداختن شوروی حمایت و تسلیح کردند تبدیل به جهنمی‌ شده. افغانستان در چهار دهۀ گذشته، رنج درگیری و افراط‌گرایی را تحمل کرده و هنوز هم در رنج است.

نئوکان‌هایی که سیاست خارجی ایالات متحده را تعیین می‌کنند در حال تکرار تجربۀ افغانستان در اوکراین هستند و اکنون اوکراینی‌ها را به هدف نابودی روسیه قربانی می‌کنند. نئوکان‌ها حاضر به پذیرش اوکراینی بی‌طرف نبودند و به همین دلیل عناصر ملی‌گرای افراطی و نئونازی‌ها را تقویت کرده و با آن‌ها هم‌پیمان شدند. سابقاٌ واشنگتن نمی‌خواست با نئونازی‌ها همکاری کند ولی خُب دوران عوض شده.

نئوکان‌ها و سوریه

ایالات متحده در سوریه نیز با افراط‌گرایان هم‌پیمان شد. اواخر سال ۲۰۱۴ و اوایل سال ۲۰۱۵ دولت اسلامی ‌عراق و شام (داعش) و جبهة النصره (نسخۀ سوری القاعده) عملیات و حملات وسیعی در سوریه انجام دادند. افراط‌گرایان سوری و مزدوران افراط‌گرای خارجی از مرز ترکیه به سوریه سرازیر شدند. در بین آن‌ها تعدادی کانادایی، صدها بریتانیایی، هزاران اروپایی و مزدورانی از شمال آفریقا بود. سازمان‌های اطلاعاتی کانادا و بریتانیا اهداف اتباع خود را که القاعده و داعش آن‌ها را جذب کرده بودند دقیقاً می‌دانستند ولی اقدامی ‌نکردند چون همان‌طور که «جیک سولیوان» گفت «القاعده در سوریه در جبهۀ ما می‌جنگد.»

این افراط‌گرایان با کمک تسلیحات و آموزش نظامیِ ارتش و سازمان‌های اطلاعاتی غرب موفق به اشغال بخش بزرگی در شمال سوریه و نواحی اطراف دمشق شدند. ایالات متحده نیز بدون این که درخواستی شود شروع به ارسال تسلیحات به سوریه نمود و در شرق و جنوب این کشور پایگاه‌های نظامی ‌دایر کرد. آمریکایی‌ها به‌ندرت به نیروهای داعش حمله می‌کردند ولی درست در لحظات حساس نیروهای نظامی‌ سوریه را مورد تهاجم قرار می‌دادند. سپس شروع به تربیت عناصر جدایی‌طلب کُرد نمودند و نام آن‌ها را «نیروهای دموکراتیک سوریه!» نهادند. آمریکایی‌ها هنوز هم در سوریه‌اند، ثروت مردم سوریه، یعنی نفت و گندم این کشور را به سرقت می‌برند و تحریم‌های بی‌رحمانه‌ای علیه بخش بزرگی از مردم سوریه وضع کرده‌اند. جنگ کثیف سوریه تداوم دارد.

نایب رئیس سابق سیا «میشاییل مورل» نمونه‌ای است برایِ اثباتِ اعتقاد نئوکان‌ها به برتری و مصون از مجازات بودن ایالات متحده. در مصاحبه‌ای در سال ۲۰۱۶ وی انزجار خود را از کمک روسیه به دولت سوریه در مبارزه علیه افراط‌گرایان ابراز کرد. وی در مصاحبۀ دیگری در همان سال علناً گفت که باید روس‌هایی را که در سوریه‌اند «مخفیانه» کشت. و اضافه کرد: «آن‌ها (یعنی روس‌ها) باید هزینه‌ای برای این کارشان بپردازند همان‌طور که ما آن‌ها را در افغانستان مجبور به پرداخت هزینه کردیم…. باید کاری کنیم که آن‌ها در آرزویِ بازگشت به خانه باشند.»

مداخلۀ نظامی ‌روسیه در اوکراین

یک سال پیش نیروهای روسیه وارد اوکراین شدند، با هدفی مشخص: خلع سلاح کردن و نازی‌زدایی از این کشور. بسیاری از غیرنظامیان اوکراین به دلیل جنگ مجبور به فرار شدند. بیش از سه میلیون نفر از آن‌ها به روسیه رفته‌اند، یعنی بیش از هر کشور دیگری.

آیا روسیه راه دیگری داشت؟ روسیه می‌توانست صبر پیشه کند و به امید تغییر موضع ایالات متحده بنشیند، کاری که روسیه واقعاً انجام داد. در دسامبر ۲۰۲۱ روسیه پیشنهاد انعقاد توافقنامۀ صلحی را به ایالات متحده و ناتو داد و آن‌ها به‌جای مذاکره پیشنهاد را رد کردند.

با امضای توافقنامۀ «مشارکت راهبردی» ایالات متحده و اوکراین در نوامبر ۲۰۲۱ روشن بود که اراده‌ای برای احترام به خواستۀ اکثریت قریب به اتفاق اهالی شبه‌جزیرۀ کریمه و اجرای توافق مینسک برای حل مسالمت‌آمیز مناقشه در شرق اوکراین وجود ندارد. درست برعکس، اوکراین با حمایت ایالات متحده در حال تقویت نیروهای نظامی ‌خود بود تا به «دونباس» و احتمالاً به شبه‌جزیرۀ کریمه حمله کند.

پس از سی سال تحریک ناتو و تهدیدهای فزاینده، روسیه نهایتاً وارد عمل شد. اگر این اقدام روسیه توسط غرب محکوم گردید، در جنوب جهانی با درک شرایط روسیه و حمایت از موضع این کشور رو‌به‌رو شد. اخیراً نتیجۀ یک همه‌پرسی نشان داد که هنوز هم اکثریت بزرگی موضعی مثبت در رابطه با روسیه دارند.

آنچه که در اوکراین می‌گذرد تأثیرات عمیقی در سراسر جهان خواهد داشت. رؤیای «قرن جدید آمریکایی» نئوکان‌ها زیر سئوال رفته است.

انفجار خطوط لولۀ نورداستریم مثالی است برای فرار از قانون، تکبر و احساسِ مصون از مجازات بودنِ رهبران آمریکا و سکوت رسانه‌ها نشانۀ فقدان آزادی مطبوعات. واکنش نشان ندادن آلمان به انفجار در خطوط لوله نشان می‌دهد که این کشور رعیت ایالات متحده است و نه متحد آن.

زمان آن فررسیده به برتری و جنون استثناگرایی ایالات متحده خاتمه داده شود. ما به جهانی چند‌قطبی نیاز داریم که در آن به منشور سازمان ملل و مقررات بین‌المللی احترام گذاشته شود.

بگذاریم مردم کریمه و دونباس خود در مورد سرنوشت خویش تصمیم بگیرند. بگذاریم جنگ خاتمه یابد تا اوکراینی‌ها نفسی تازه کنند و اوکراین مانند کشور مستقلی رشد کند که نه بازیچۀ ایالات متحده باشد و نه روسیه. بگذاریم سوریه بازسازی شود و با رفع تحریم‌های ظالمانۀ ایالات متحده تجدید قوا نماید.

بگذاریم ایالات متحده در مسیری گام نهد که دیگر شعلۀ جنگی را برنیفروزد، به کشوری حمله نکند یا کشوری را نابود نکند، بلکه خود را اصلاح کند و ارتقا یابد.

* https://antikrieg.com/aktuell/2023_03_06_wiederus.htm
(این مطلب ابتدا در ششم مارس ۲۰۲۳ به زبان انگلیسی در «آنتی وار دات کام» منتشر شده.)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *